وبلاگ خبری 1168
وبلاگ خبری 1168

وبلاگ خبری 1168

آیا «اکسیدان» به اسلام و ادیان الهی توهین کرده؟!

روزنامه شرق - بهناز شیربانی: «اکسیدان» ازجمله فیلم‌هایی است که پیش از اکران عمومی‌اش، فضایی پیرامون اصلاحیه‌های فراوان فیلم از سوی ارشاد و بعد‌تر تحریم آن از سوی حوزه هنری سروصدای زیادی درست کرد؛ فیلمی که دومین ساخته کارگردان جوانش، حامد محمدی، است و تهیه‌کننده باسابقه سینمای ایران منوچهر محمدی ١٣ سال پس از تجربه ساخت فیلم مارمولک، بار دیگر به سراغ ساخت فیلم کمدی رفت؛ فیلمی که به زعم نویسنده و کارگردانش برای بیان برخی موضوعات، نیاز به لحن کمدی داشت و باید در این قالب قصه‌اش را تعریف می‌کرد، اما قطعا این فیلم هم نظیر بسیاری از فیلم‌ها دچار سوءتفاهم‌های فراوانی شد و تا جایی پیش رفت که برخی از نمایندگان مجلس خواستار توقیف این فیلم شدند. در ادامه، صحبت‌های دو فیلم‌ساز از دو نسل متفاوت را می‌خوانید. این‌بار فریدون جیرانی مقابل حامد محمدی نشست و از حواشی اکران فیلم اکسیدان و مخالفت‌هایی پرسید که به‌زعم او خیلی ربطی به خود فیلم ندارند و در ادامه به چگونگی ساخت کمدی در ایران رسیدند.
 
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

فریدون جیرانی: وقتی «اکسیدان» را با مردم دیدم، هیجان‌زده شدم. این فیلم مردم را شاد می‌کند و درنهایت مخاطبان سالن را با حس‌وحال خوب ترک می‌کنند و درعین‌حال هم لحن سرخوشی دارد. پشت تمام شوخی‌ها نگاهی وجود دارد که به‌زعم من مشخص است از صافی ذهنی عبور کرده که به موضوعات سلامت نگاه می‌کند. در چنین شرایطی واقعا معنی مخالفت‌ها را درک نمی‌کنم. مگر نمی‌گویند با سینمایی مخالفیم که سیاه‌نماست و موضوعات تلخی را مطرح می‌کند؟ خب «اکسیدان» فیلمی است که نه تلخ است و نه سیاه‌نما! دعوا سر چیست؟

حامد محمدی: چون عملا خودم یک طرف دعوا هستم، قضاوت‌های من ممکن است کمی جنبه احساسی پیدا کنند... .

جیرانی: هرچی... بگو دعوا سر چیست؟

محمدی: من هم هنوز متوجه نشده‌ام واقعا مسئله برخی‌ها با فیلم چیست؟ آقای جیرانی! شما بهتر می‌دانید، کمدی اجزایی دارد که معمولا شوخی‌ها در آن تعریف می‌شوند، محورهایی مثل شوخی‌های اروتیک، سیاست یا شوخی با اصناف مختلف و... اگر این موارد را از کمدی بگیریم با چه‌چیزی باید شوخی کنیم؟ چه موضوعاتی را باید دست‌مایه ساخت فیلم کمدی قرار داد؟ بخشی از مخالفت‌ها و هجمه‌هایی که درباره «اکسیدان» مطرح است، این است که فیلم شوخی‌های اروتیک دوپهلو زیاد دارد.

جیرانی: خب ما در فیلم‌های دیگر هم چنین شوخی‌هایی داریم...

محمدی: دست‌کم در همین فصل اخیر اکران سینماها فیلم‌هایی داشتیم که چنین شوخی‌هایی داشتند.

جیرانی: اتفاقا قبلا در فیلم‌هایی که در حوزه هنری ساخته شده بود هم همین شوخی‌ها را داشتیم؛ مثلا در فیلم «مرد عوضی» یا «مومیایی ٣» از این شوخی‌ها فراوان داشتیم، اما کسی آن زمان در مورد این فیلم‌ها اعتراضی نکرد و سروصدایی به‌پا نشد. داستان چیست؟ آیا این حواشی جنبه سیاسی دارند؟ آیا بخشی از آن مخالفت با پدر شماست؟

محمدی: به‌ نظرم بخشی از این موارد به آقای محمدی برمی‌گردد، زمانی هم که ایشان دید فشارها روی فیلم زیاد شد و نگرانی مرا دید، گفت: «نگران فیلم نباش و بعضی از این حواشی مسئله شخصی با من است و به‌نوعی انتقام‌های شخصی است». آقای جیرانی! با سن‌وسالی که دارم و تجربه‌های اندکم در سینما این موضوع را خوب متوجه می‌شوم که حسادت اهالی سینما عجیب است! چیزی که خود اهالی سینما دوست ندارند درباره‌اش حرف بزنند و باز شود، اما شما دیدید و من هم دیدم، جلو من کارگردان نوعی می‌نشینند و تشویقم می‌کنند و از کارم تعریف و تمجید می‌کنند، ولی پشت‌سر حرف دیگری می‌زنند!

جیرانی: کاملا قبول دارم، به این دلیل که من هم ٣٠ سال است در این سینما نفس می‌کشم، ما کارگردان‌ها تنها صنفی هستیم که برخلاف دیگر صنوف با هم دوست نیستیم و اتفاقا دشمن هستیم؛ مثلا خوشحال نیستیم فیلم تو می‌فروشد، برعکس ناراحتیم... .

محمدی: یا ناراحت می‌شویم اصغر فرهادی اسکار می‌گیرد!

جیرانی: من ناراحت‌شدن این دوستان را دیدم و در آدم‌هایی این ناراحتی را دیدم که اگر اسم بیاورم باور نمی‌کنی.

محمدی: راستش متأسفانه باور می‌کنم و در این سال‌ها به این نتیجه رسیده‌ام که از اهالی سینما باید این مسائل را باور کرد.

جیرانی: باز هم برمی‌گردم به سؤال قبلی که مطرح کردم؛ فیلم لحن سرخوشی دارد و پایانی دارد که مخاطب با حال خوب سالن را ترک می‌کند و درعین‌حال لحن فیلم هم تند نیست. یک روحانی خوب و یک کشیش خوب در فیلم می‌بینیم و با تمام این ویژگی‌ها مخالفت با فیلم شما را متوجه نمی‌شوم.

محمدی: ما هم نفهمیدیم چه اتفاقی افتاده.

جیرانی: «اکسیدان»، فیلم خوش‌ساختی است، به‌هیچ‌وجه مبتذل نیست، بازی‌های خوبی در فیلم می‌بینیم. دیالوگ‌ها بی‌نظیرند و این تمام ویژگی‌هایی است که می‌توان به تماشای یک فیلم خوب نشست.

محمدی: تحلیل خودتان از این مخالفت‌ها چیست؟

جیرانی: درست نمی‌دانم، اما فکر می‌کنم فیلم بهانه است و فضایی شکل گرفته و درواقع فیلم شما در آن فضا قرار گرفته و می‌توان از یک جریان سیاسی حرف زد که وقتی خودش رشته کار را در اختیار داشته به فیلمی پروانه داده که عده‌ای نمی‌توانستند تحمل کنند و حالا آن جریان علیه عده‌ای که مخالف بودند اقدام کرده و به نظرم این اتفاق بسیار سیاسی است و اصلا نمی‌توان از منظر سینمایی به آن نگاه کرد.

محمدی: سیاست هم که به نظر من در این شرایط کشور خیلی قابل تحلیل نیست... .

جیرانی: نه. سیاست قابل تحلیل هست از این زاویه، که به‌هرحال یک عده انتخابات را باختند و حالا دولت جدید چهار سال دیگر به کارش ادامه می‌دهد و در این شرایط عده‌ای فکر می‌کنند نباید فضای آرامی داشته باشیم تا دولت نتواند درست کار کند. ضمن اینکه حسادت به منوچهر محمدی زیاد است و هستند آدم‌هایی که تلاش می‌کنند به هر نحوی به‌اصطلاح زیر پای پدر شما را خالی کنند. خودت تا چه اندازه فکر می‌کنی وجود سیاست در سینما می‌تواند مانع رشد فیلم‌سازی یا رشد نسل جوانی مثل شما شود؟ سیاستی که نگاهش هم نگاه درستی نیست؟

محمدی: کمی به عقب برگردیم، به نظرم سیاست در کشور ما آلوده شده است. ما می‌دانیم در تمام دنیا سیاست با دروغ گره خورده است. در سیاست دو به‌علاوه دو، چهار نخواهد شد و قرار هم نیست چهار شود. اگر سیاست‌مدار دوست داشته باشد، دو به‌علاوه دو می‌شود چهار، اگر دوست نداشته باشد می‌شود پنج یا سه و... .
 
همان‌طور که دیدید، در هشت سال دولت آقای احمدی‌نژاد هر چیزی می‌توانست اتفاق بیفتد. وقتی سیاست با تفکرات شخصی یا چیزهایی که معنای سیاست نمی‌دهد همراه شود، پوششی می‌شود روی سیاست؛ در این شرایط کار سخت می‌شود و زمانی که قصد‌ داری تا به ذات سیاست برسی، همه‌چیز سخت‌تر شده است، چراکه دیگر پوششی روی آن است که وقتی می‌خواهی حرفی بزنی یا حتی انتقادی مطرح کنی، گاهی به این شکل که با چه و چه مخالفت می‌کنید تعبیر می‌شود!
 
یعنی یکباره، برچسب خیلی بزرگی روی شخص شما و بعد هم اثرتان زده می‌شود که به این راحتی‌ها نمی‌شود جواب داد. اجازه بدهید مصداقی صحبت کنم؛ مثلا درباره فیلم «اکسیدان» می‌گویند نامه‌ای از مجلس آمده که در آن نوشته شده این فیلم به اسلام و ادیان الهی توهین کرده، اینجاست که یکباره برچسب بزرگی به فیلم زده می‌شود که حیرت می‌کنید تا نشان دهید و حالا باید تلاش کنید مسلمان هستید و ضدانقلاب نیستید و قرار هم نیست با فیلمتان کاری کنید.
 
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

جیرانی: موضوع اینجاست که قطعا آن ١٧ نفر فیلم را ندیده‌اند.

محمدی: همان سیاستی که بعد از دولت آقای احمدی‌نژاد باب شد، فراگیرتر شده است. دروغ‌های بزرگ‌گفتن رسم شده است و در این شرایط تا بخواهی دست‌وپا بزنی که حرف من چه بوده، زمان از دست می‌رود و ناخودآگاه خودت را گوشه رینگ می‌بینی و اجازه دفاع به تو داده نمی‌شود. اگر درباره فیلم نقد‌ها به این شکل باشد که مثلا فیلم ضعیفی ساختی یا ساختارش ضعیف است قطعا جوابی برای این انتقاد خواهم داشت، اما وقتی این اتهام زده می‌شود که با این فیلم ادیان الهی را مسخره کردی، تا بخواهم پاسخی برای این اتهام داشته باشم، تمام انرژی، وقت و سرمایه ما صرف پاسخ‌گویی و دفاع از این اتهام شده است.

جیرانی: اصلا سرمایه سینما هم صرف این اتهام می‌شود.

محمدی: متأسفانه سیاست با چیزهای دیگری؛ گره خورده است... .

جیرانی: به گمانم این‌ها بهانه است، اما سؤال اینجاست که چه کسی این جریان را هدایت می‌کند؟ اینها جریان‌های هدایت‌شده‌اند، جریان‌های خودجوشی نیستند. زمانی جریان‌ها خودجوش بودند، اما الان این اعتراض‌ها هدایت‌شده‌اند.

محمدی: راستش من در جایگاهی نیستم که بخواهم حکم کلی صادر کنم که این جریانات از کجا نشئت می‌گیرند، ولی خوشحالم که دست‌کم این انتقادها و فحاشی‌هایی که در قالب نقد مطرح می‌شود، در قالب رسانه و فضای مجازی و روزنامه باقی می‌ماند و به جریانی که پرده سینما را آتش بزنند یا شیشه سینما بشکنند ختم نمی‌شود.

جیرانی: چیزی که درباره آن صحبت می‌کنی، شدنی نیست. به اعتقاد من مخالفت‌هایی که با آتش‌زدن پرده سینما و شیشه سالن‌ها همراه باشد، نتیجه عکس خواهد داد و شدنی نیست. در گذشته مثلا یک گروه ٥٠ نفری وقتی برای مخالفت با فیلمی همراه می‌شدند، تعداد بسیار زیادی از آنها اصلا فیلم را ندیده بودند، اما در جمع معترضان بودند، چراکه از جای دیگری هدایت شده بودند.
 
نکته اینجاست؛ آنهایی که هدایت می‌کنند، دیگر هدایتگر نیستند که آدم‌هایشان را در خیابان‌ها ببینیم، چون الان شرایط را طبیعی نمی‌بینند که مثل گذشته مخالفت کنند، اما به‌هرحال، فیلمی که در آن خیانت هست یا فیلم تلخی است که مثلا در فستیوال کن با آن طور دیگری برخورد شده است و شرایط ویژه‌ای را طی می‌کند و عده‌ای با آن مخالفت می‌کنند را متوجه می‌شوم، اما سؤال من اینجاست با اینکه تو کشیش و روحانی خوب در فیلم نشان داده‌ای و آدم‌ها در نهایت به خوبی می‌رسند و فیلم هم پایان خوشی دارد، مخالفت با آن را متوجه نمی‌شوم. راستی این لحن سرخوش از کجا می‌آید؟ از زندگی شخصی؟ چون خاطرم هست در «فرشته‌ها با هم می‌آیند» هم بود.

محمدی: در متن‌های قبلی هم بود.

جیرانی: در«طلا و مس» نبود.

محمدی: ولی پایان شیرین و امیدواری داشت.

جیرانی: لحن خاصی در دو فیلمت هست که در فیلم دو کارگردان دیگری که فیلم‌نامه‌هایشان را تو نوشتی نیست؛ لحنی که به نظر من در عین تلخی، سرخوشی در آن هست.

محمدی: اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم؟ قطعا بخشی از آن از زندگی شخصی می‌آید.

جیرانی: فیلم کمدی زیاد دیده‌ای؟

محمدی: فیلم کمدی خیلی دوست دارم، اما زیاد ندیده‌ام، اما یکی از علایق جدی من این است که هفته‌ای یک‌بار فیلم لئون (لوک بسون) را می‌بینم.

جیرانی: من هم این فیلم را دوست دارم، اما ربطی به فیلم‌های تو ندارد... .

محمدی: اصلا ربطی ندارد؛ اما در همین فیلم گانگستری و فضای بی‌رحمی که تصویر شده است، امیدی هست که برایم لذت‌بخش است. گاهی از خودم می‌پرسم دلیل اینکه هر چند وقت یک‌بار فیلم را می‌بینم و هنوز هم از دیالوگ‌های فیلم لذت می‌برم، چیست؟ این فیلم برایم شبیه این است که انگار نمی‌توانم با چیزهایی بجنگم و قهرمان‌های قصه کاری را که من دوست دارم، انجام می‌دهند و این فیلم حالم را خیلی خوب می‌کند.

جیرانی: تو اصلا فیلم ایتالیایی می‌بینی؟

محمدی: خیلی کم.

جیرانی: ولی دیالوگ‌های فیلم «اکسیدان» خیلی شبیه فیلم‌های ایتالیایی است... .

محمدی: راستش پیش از این هم از خیلی دوستان فیلم‌بین حرفه‌ای شنیدم که گفتند اتمسفر و فضای فیلم اکسیدان، شبیه کمدی‌های قدیمی ایتالیایی است.

جیرانی: تو اصلا کتاب دن‌کامیلو را خوانده‌ای؟

محمدی: نه.

جیرانی: ماجرای کشیش کمونیست را نخوانده‌ای؟

محمدی: نه.

جیرانی: «اکسیدان» خیلی شبیه این فضا‌هاست. اصلا وقتی کتاب را بخوانی، انگار جواد عزتی و امیر جعفری را می‌بینی.

محمدی: البته کمدی‌های اخیر آمریکایی را نسبتا زیاد می‌بینم.

جیرانی: اما جنس فیلم تو شبیه کمدی‌های آمریکایی نیست. کمدی تو یک تلخی زیر دارد و یک دیالوگ‌نویسی که مربوط به طبقه‌ای خاص است که این نکته‌ها در کمدی‌های ایتالیایی دیده می‌شود. راستی تحصیلات سینمایی داری؟

محمدی: نه، من سینما نخوانده‌ام. فوق‌لیسانس حقوق از دانشگاه تهران دارم و اتفاقا بچه درس‌خوانی بودم. واقعیت این است که پدرم دوست نداشت وارد سینما شوم؛ اما من علاقه‌مند به سینما بودم و حتی کنکور هنر دادم و قبول شدم؛ اما اجازه نداد سینما بخوانم. معتقد بود سینما نیاز زیادی به تحصیلات آکادمیک ندارد.
 
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

جیرانی: بسیار حرف درستی است.

محمدی: دوست داشت وکیل شوم و با اصرار خانواده حقوق خواندم. مدتی هم کار حقوقی کردم. بعد متوجه شدم از کاری که انجام می‌دهم، آسیب می‌بینم و همان سال‌ها خیلی جدی تیزر و فیلم مستند ساختم. کارهای سفارشی و تبلیغاتی می‌ساختم و تجربه کسب می‌کردم. از جایی شروع کردم به نوشتن که هیچ‌کدام از آنها موردپسند آقای محمدی قرار نگرفت و فیلم‌نامه را جلوی چشمم دور می‌انداخت و تشویقم می‌کرد بهتر و بیشتر کار کنم. از «طلا و مس» به بعد، کمی به من اعتماد کرد و نوشتن را خیلی جدی ادامه دادم.

جیرانی: فیلم‌نامه «طلا و مس» حین ساخت تغییر کرد؟

محمدی: طبیعتا هر فیلم‌نامه‌ای در زمان ساخت لحن کارگردانش را می‌گیرد و تا حدی شبیه لحن آقای اسعدیان شد؛ اما ما زیاد با هم درباره سناریو بحث می‌کردیم.

جیرانی: به نظرم «طلا و مس» یکی از فیلم‌نامه‌های خوب ٢٠ساله اخیر سینمای ایران است و درست نوشته شده.

محمدی: مسیری که آقای محمدی برای روند کار هنری‌ام تعریف کرد، بسیار درست بود و دستش را می‌بوسم که درست هدایتم کرد. از ابتدا برایم مشخص کرد که سینما نیاز به فیلم‌نامه‌نویس دارد و گفت: «اگر قصد ورود به سینما را‌ داری، فکر نکن از طرف من راهی برایت باز می‌شود و شرایط را برایت فراهم می‌کنم». بنابراین از ٢٦-٢٧سالگی که درسم تمام شد و سربازی رفتم، هم‌زمان کار حقوقی می‌کردم و خیلی جدی تیزر و مستند می‌ساختم. اتفاقا سه مستند بلند برای تلویزیون ساختم که دو تا از آنها توقیف شد و اتفاقا مستندهای خوبی هم بود.

جیرانی: درباره چه موضوعاتی تیزر می‌ساختی؟

محمدی: از پفک گرفته تا ماشین یا لوازم‌خانگی... .

جیرانی: تیزر یعنی مثلا در ٥٠ ثانیه یک موضوع ببینیم و این تجربه خوبی است.

محمدی: متنش را خودم می‌نوشتم. به‌هرحال، ساخت تیزر یعنی اینکه با کاغذ و زبانت مدیری را راضی کنی که در ١٠ ثانیه شرکتت را از نقطه الف به ب می‌رسانم و باید قصه‌ای تعریف کنی که طرف مقابلت مجاب شود و برای ایده تو سرمایه‌گذاری کند.

جیرانی: فکر نمی‌کنم تو خاطرات حاتمی را خوانده باشی؛ ولی حاتمی در خاطراتش می‌گوید ساختن آگهی تبلیغاتی که در ٢٠ یا ٥٠ ثانیه بتوانم کالایی را معرفی کنم، به من سینما یاد داد.

محمدی: به من هم تیزر‌سازی چیزهای زیادی یاد داد.

جیرانی: از تیزر رسیدی به سناریو. اینکه پدرت خوب سناریو را می‌شناسد تردیدی نیست. اتفاقا در جایی که منوچهر محمدی را دیدیم، به او گفتم شما جزء معدود تهیه‌کنندگانی هستید که فیلم‌نامه را درست می‌شناسید. در کودکی فیلم‌نامه خوانده بودی؟

محمدی: قبل از مدرسه اولین متن‌هایی که در خانه می‌خواندم، فیلم‌نامه بود. چون کار پدر ایجاب می‌کرد، در خانه ما همیشه حجم زیادی فیلم‌نامه وجود داشت.

جیرانی: یادت هست چه فیلم‌نامه‌ای خواندی که تأثیر زیادی روی تو داشت؟

محمدی: خیلی از فیلم‌نامه‌های کارگردان‌های بزرگ سینما را خوانده بودم. حسنش هم این بود که اول فیلم‌نامه را خوانده بودم و بعد فیلم را می‌دیدم؛ یعنی من کیمیایی را از فیلم‌نامه می‌شناختم یا فیلم‌نامه‌های مهرجویی را خوانده بودم. به‌هر‌حال پدر سال‌هایی در ارشاد و فارابی بود و همیشه فیلم‌نامه در خانه ما بود. از یک جایی به هدایت آقای محمدی به سمت کتاب و رمان‌خواندن رفتم. الان که دقت می‌کنم، می‌بینم مطالعه‌ام را کاملا با هدف و مشخص مسیر هدایت کرده‌اند.
 
جیرانی: اولین رمان یا از اولین رمان‌هایی که خواندی چه بود؟

محمدی: بینوایان بود.

جیرانی: کشیش فیلم «اکسیدان» هم از بینوایان می‌آید.

محمدی: یکی از علایقم، کهن‌الگوهاست و من در کودکی به قصه‌شنیدن عادت داشتم و پدر هر شب برایم قصه می‌گفت.

جیرانی: قصه‌های کودکانه یا نه؟

محمدی: همیشه قصه بچگانه نمی‌گفت، مثلا قصه‌های نخودی را هر شب برایم به شکل متفاوتی تعریف می‌کرد و بر حسب اینکه در طول روز چه آتش‌هایی سوزانده بودم، سعی می‌کرد نکات پندآموزی برایم در قصه تعریف کند. از یک‌جایی به بعد در مسیر مطالعه، رمان‌هایی مثل «کلیدر» را خواندم یا در دوران راهنمایی روی آوردم به خواندن هدایت و شریعتی و... .
 
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

جیرانی: فکر نمی‌کنم تفکر شریعتی داشته باشی... .
 
محمدی: خیلی دوستش دارم.

جیرانی: یعنی فکر می‌کنی شریعتی امروز هم جواب می‌دهد؟

محمدی: نگاهش به مذهب همانی است که دوست دارم. یعنی خرافه‌ها را کنار می‌گذارد و با فطرتی به مذهب نگاه می‌کند که من آن نگاه را دوست دارم. سعی می‌کنم همان نگاه در فیلم و زندگی شخصی‌ام باشد.

جیرانی: نگاه شریعتی کمی چپ هم هست. یعنی مارکسیست هم در آن می‌بینیم. به مارکسیست هم فکر می‌کنی؟

محمدی: خیلی سعی می‌کنم به این شکل نگاهش نکنم.

جیرانی: چون فیلم نشان نمی‌دهد تفکر مارکسیستی داشته باشی، البته مارکسیستی که ما از آن یاد می‌کنیم اغراق‌شده است، اما بیشتر منظورم تفکر چپ است. تفکری که اول انقلاب هم در ایران بود.

محمدی: اگر بخواهم به آن برچسب سیاسی بزنم، نگاه چپ اصلاح‌طلب است.

جیرانی: کمی اصلاح‌طلب‌ها، لیبرال شدند... .

محمدی: اصلاح‌طلب‌های الان بله، اما اصلاح‌طلب‌های آن زمان کمی متفاوت‌تر بودند و آن تفکر را بیشتر می‌پسندم که نگاه به مردم طور دیگری بود.

جیرانی: مثلا اقتصاد کنترل‌شده باشد.

محمدی: بله، برابری سرمایه بین مردم رعایت شده باشد یا فاصله طبقاتی بین مردم به این شدت نباشد.

جیرانی: جالب است که فیلم‌هایت این ویژگی را دارد و این دو فیلم می‌خواهد این فاصله را کم کند.

محمدی: دوست دارم این اتفاق بیفتد که فاصله طبقاتی این‌قدر زیاد نباشد. ماشین چند‌میلیاردی زیر پای یک جوان ٢٠ساله است و کنارش در خیابان یک موتور با چند بچه قد‌ونیم‌قد ایستاده‌اند.

جیرانی: از رمان‌هایی که خواندی می‌گفتی. به شریعتی رسیدی و از آنجا وارد چه مرحله‌ای شدی؟

محمدی: ... مارکز و رئالیسم جادویی‌اش و خصوصا صدسال تنهایی‌اش ‌فوق‌العاده لذت‌بخش است. پائولو کوئیلو هم با کیمیاگر برایم جدی شد و آثار داستایوفسکی و چخوف را تقریبا کامل خواندم. آثار پراکنده‌ای مثل مادام بوواری هم آن‌قدر تأثیر‌گذار بود که بعضا چندین بار خواندم. نویسندگان ایرانی هم مثل هدایت، بزرگ علوی، جلال آل‌احمد، چوبک و دولت‌آبادی و نمایش‌نامه‌های بیضایی که جای خودشان را دارد.

این وسط اما تأثیر بعضی آثار روی متن‌هایم را خودم می‌فهمم مثل داستان‌های کوتاه عزیز نسین که خیلی‌هایش را تقریبا چندین‌بار خوانده‌ام. از جایی به بعد، درگیر درس و دانشگاه شدم ولی بحث‌های مذهبی را به دلیل دروس دانشگاهی جدی پیگیری می‌کردم. از یک زمانی بیشتر فیلم دیدم و به این دلیل که خانواده مذهبی داشتم، ویدئو در خانه ما نبود تا زمانی که آزاد شد. فقط چون پدر در صداوسیما کار می‌کرد دستگاه یوماتیک در خانه داشتیم که پدر بعضی برنامه‌ها را در خانه می‌دید و به این دلیل که خواهر و برادر کوچک‌تر داشتم، چند کارتون هم در خانه بود و با آنها سرگرم می‌شدیم. اما از اولین فیلم‌هایی که دیدم «تایتانیک» بود که دوستش داشتم.

جیرانی: پس «تایتانیک» جزء اولین فیلم‌های خارجی بود که دیدی؟

محمدی: سال‌های دبیرستان بود و هیجان تماشای چندین‌باره تایتانیک رهایم نمی‌کرد. اما همچنان فیلم‌نامه زیاد می‌خواندم و تقریبا تمام فیلم‌های جشنواره را می‌دیدم. ولی همچنان آقای محمدی مثل خیلی از پدر‌های آن دوره که برای بچه‌هایشان انتخاب رشته می‌کردند، خیلی سینما را به معنای آکادمیک و دانشگاهی‌اش برایم جدی نمی‌گرفتند.

جیرانی: اما تو این دنیا را دوست داشتی و فیلم زیاد می‌دیدی؟

محمدی: بله، فیلم زیاد می‌دیدم اما یواشکی. «Good Will Hunting» یا «American Beauty» جزء اولین فیلم‌هایی بود که یادم می‌آید یواشکی دیدیم و از زمانی به بعد با رمان یکی شد. برخی رمان‌ها را دوباره خواندم و برخی رمان‌های فارسی که در سن کم خوانده بودم و حواسم پرت چیزهای دیگر رمان بود، دوباره کشف کردم و خواندم و برایم جذاب بود. مثل «شوهر آهوخانم» و... .

جیرانی: یکی از بهترین رمان‌ها به لحاظ گفتارنویسی و دیالوگ‌نویسی و فضا‌سازی است و هنوز هم قابلیت تبدیل‌شدن به فیلم سینمایی یا سریال را دارد.

محمدی: فیلمی که از این رمان ساخته شد را دوست ندارم.

جیرانی: فیلم متوسطی است، اما زمان خودش خیلی گرفت. رمان‌های سختی خواندی، جالب است که فیلم طنز در خاطراتت نیست.

محمدی: طنز جدی که خیلی دوست داشتم «اجازه‌نشین‌ها» بود و فکر می‌کنم با فیلم «مادر» مرحوم حاتمی هم‌زمان بود.
 
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

جیرانی: بله تقریبا. آیا محدودیت‌های مذهبی بعدا در خانه شما تلطیف شد؟

محمدی: محدودیت مذهبی هیچ‌وقت نبود.

جیرانی: ممنوعیت بود؟

محمدی: ممنوعیت هم به آن معنا نبود.

جیرانی: صبح برای نماز بیدارت می‌کردند؟

محمدی: پدر نه، ولی مادرم هنوز هم روی بعضی مسائل مذهبی مقید است.

جیرانی: روزه می‌گرفتی؟

محمدی: بله.

جیرانی: یعنی مجبور بودی یا دوست‌ داشتی؟

محمدی: دوست دارم به برخی اتفاقات مذهبی پایبند باشم، اما به‌مرور شکلش برایم تغییر کرد. عاشورا برایم یکی از مناسک ویژه است اما نه به شکلی که در یک‌سری فضاها است.  

جیرانی: نگاهت شریعتی شده؟

محمدی: به نظرم وجه رحمانی‌اش بیشتر شده است. انگار بخشی از آن برمی‌گردد به تجربه یا مدلی که پدر برایم درست کرد. یعنی نگاه شیرین و رحمانی به مذهب که حالم را خوب می‌کند.

جیرانی: اینکه می‌گویی با مذهب حال کنیم، این حال‌کردن در فیلم هم دیده می‌شود. فیلمت هم یک‌جور حال شخصی دارد. حال شخصی یعنی چه؟

محمدی: اجازه بدهید مثالی بزنم، مثلا دیالوگ امیر جعفری در فیلم که می‌گوید: «من به اسلام خیلی ارادت دارم، اسپشیال قیمه‌هاتون...» این حال شخصی من است. هم ارادت دارد و هم سرخوشانه است. من می‌گویم با امام‌حسین(ع) و عاشورا حال می‌کنم اما با قیمه امام‌حسین(ع) جور دیگری حال می‌کنم و حتی حال خوب سخنرانی و مداحی هم حالم را خوب می‌کند.

جیرانی: حال خوب مداحی یعنی چه؟

محمدی: در زمان دانشگاه، به جلسات آقای دکتر سروش می‌رفتم، سخنرانی‌های او درباره اسلام برایم خوشایند بود.

جیرانی: متوجه نمی‌شوم، سروش و شریعتی... سروش پوپری است، شریعتی سارتری است. اینها با هم همخوانی دارند؟

محمدی: برداشت خودم را از حرف‌های آنها داشتم.

جیرانی: روزنامه و مقاله هم می‌خواندی؟

محمدی: در روزنامه کار می‌کردم، صبح امروز و آفتاب امروز از روزنامه‌هایی بود که در آنجا کار کردم.

جیرانی: پس خیلی کارها انجام دادی، روزنامه‌نگاری دوم خرداد هم روزنامه‌نگاری عجیبی است... .

محمدی: دقیقا فضای عجیب و خاصی داشت... .

جیرانی: با مطالعه آمدی جلو... هم کتاب و هم رمان، مقاله‌خواندن و فیلم‌دیدن، تجربه‌های خوبی برای ساخت فیلم داشتی. این دو فیلم، «فرشته‌ها با هم می‌آیند» و «اکسیدان» هر دو لحن سرخوش دارند، جنسی بین کمدی و جدی و یک طنز خاص را دنبال می‌کنند. «اکسیدان» که شوخی‌های درستی دارد و «فرشته‌ها با هم می‌آیند» درعین‌حال که جدی است، شکل خاص کمدی خودش را دارد.

محمدی: «فرشته‌ها با هم می‌آیند» بیشتر برایم تجربه بود و خیلی در زمان ساختش احتیاط کردم اما در زمان «اکسیدان» اصطلاحا ترسم ریخته بود و خیلی از تجربه‌های جدید در متن و اجرا هراس نداشتم.

جیرانی: قبلا هم از علاقه به کهن‌الگو‌ها صحبت کردی، کهن الگو‌هایی که در فیلم‌های تو به‌روز شده‌اند، این به‌روزکردن خیلی مهم است و به نظرم بیشتر غریزی است و هر دو فیلم کهن الگو‌هایی هستند که به‌روز شده‌اند و قصه‌هایی‌ داری که بحران دارند.

محمدی: فکر می‌کنم هیچ وقت قصه‌های من بحران‌های عجیب‌وغریب نداشته است.

جیرانی: دو قصه‌ای که خودت کارگردانی کردی، بحران‌های عجیب‌وغریب ندارد، اما «طلا و مس» بحران دارد.

محمدی: بحرانش را با بحران فیلم «قرمز» مقایسه کنید، بنابر این با این مقایسه بحران در فیلم‌های من نمی‌بینید. «قرمز» از نظر من بهترین فیلم شماست و از فیلم‌های مورد علاقه من است و البته «شام آخر» که فیلم جذابی است. نکته‌ای که برای خودم هم جالب است، این است که فیلم‌هایی را دوست دارم و معمولا زیاد می‌بینم که اصولا خودم به آن شکل و شمایل فیلم نمی‌سازم. مثلا فیلم‌های اکشن آمریکایی هم زیاد می‌بینم، اما علاقه‌مند به ساخت فیلم اکشن نیستم.
 
 اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

جیرانی: معمولا کارگردان‌ها فیلم‌هایی را زیاد می‌بینند که خودشان نمی‌توانند بسازند.

محمدی: قطعا نمی‌توانم یک پلان «قرمز» را بنویسم یا یک سکانس آن را بسازم. اما بارها از دیدنش لذت بردم.

جیرانی: خب، الان در مورد شیوه کارگردانی تو می‌توان گفت که یک سبک‌ داری، سبک پیداکردن سخت است، فیلم‌نامه‌هایی که برای کارگردان‌های دیگر نوشتی با نگاه کارگردان کمی تغییر کرده است ولی دو فیلم‌نامه «فرشته‌ها با هم می‌آیند» و «اکسیدان» سبک خاص خودشان را دارند. به نظرم در فیلم‌سازی لحن پیدا کردی. اصلا می‌دانی چه لحنی انتخاب می‌کنی؟

محمدی: ایرادی ندارد اگر بگویم همه اینها غریزی است؟ من تصمیم نگرفتم این مدلی فیلم‌نامه بنویسم یا فیلم بسازم. درواقع به چیزی رسیدم که حس می‌کنم زبان خودم است. مثلا «جدایی نادر از سیمین» یا «درباره الی» از فیلم‌های مورد علاقه من است که بعد از دیدنشان ساعت‌ها به آن فکر کردم و بارها آقای فرهادی را برای نگاهش و شیوه ساخت فیلم‌هایش تحسین کردم، اما هیچ‌وقت نخواستم مسیر آقای فرهادی را بروم، چراکه آقای فرهادی بهترین مدل چنین فیلم‌هایی را می‌سازد.

جیرانی: در فیلم «اکسیدان» سکانسی‌ داری در استخر که امیر جعفری با یک شوخی زیبا و به‌جا کلی از مردم خنده می‌گیرد، من هم با این شوخی خندیدم. این سکانس از فیلم من را یاد فیلم فیلم«دوستان من» انداخت که به نظرم هر دو فیلم در عین تلخی لبخند می‌آورند و پایان تلخ را تبدیل به لحن سرخوش می‌کنند. فکر نمی‌کنم فیلم را دیده باشی، اما «اکسیدان» بسیار زیاد شبیه کمدی‌های ایتالیایی است.

محمدی: اعتراف می‌کنم در سال‌های اخیر آثار موراکامی را زیاد می‌خوانم و شاید تا حدی آثارش در لحن فیلم‌هایم دخیل بوده، دنیای موراکامی تأثیر زیادی در کارم دارد. آخرین داستانی که از او خواندم ١Q٨٤ بود و فضای کارهایش معمولا بین دنیای خیال و واقعیت است؛ «اکسیدان» از نظر خودم تا حدی به فضای کارهای موراکامی نزدیک است. انگار رئال هست و نیست یا یک جور رئالیسم جادویی است. نگاهم به مذهب هم شاید نزدیک به رئالیسم جادویی باشد.

جیرانی: مسیری که طی ‌کردی خوب است، من در این مسیر پختگی می‌بینم و در فیلم «اکسیدان» تفکر و شعور می‌بینم و این نکته‌ای است که در سینما کم است.

محمدی: لطف شماست، درباره اکسیدان می‌توانم بگویم این فیلم حرف دارد و ساخت فیلم از جایی برایم جدی شد که در یک فرودگاه خارجی برخورد بدی با من و خانواده‌ام شد که فقط به دلیل ملیتمان باید از صف بیرون می‌آمدیم و بازرسی بدنی می‌شدیم! همین اتفاق ذهنیت بدی برای دختر بزرگم به وجود آورد و گاهی درباره کشوری که زندگی می‌کنیم و برخوردی که با ما در خارج از مرزهای این کشور دارند سؤال می‌کند.
 
از یک جایی به بعد برایم مسئله شد که چطور باید به دختر ١٤ساله‌ام توضیح بدهم که به ایرانی‌بودنش افتخار کند و این خاک را دوست داشته باشد. در این سال‌ها هرکدام از ما با آدم‌های زیادی برخورد کرده‌ایم که برای رفتن از این کشور تن به هر کاری داده‌اند. آقای جیرانی! شما به‌عنوان فیلم‌ساز به من بگویید اگر چنینی حرف‌هایی در قالب فیلم جدی بیان می‌شد اصلا می‌توانست اکران شود؟ لحنی که برای بیان این موضوع پیدا کردم طبعا کمدی بود.

جیرانی: کمدی تو در این فیلم کولاژ نیست و معمولا می‌بینیم که بسیاری از فیلم‌های کمدی برای ردکردن خط قرمزها کولاژ می‌شوند. «اکسیدان» قصه‌ای را تمام‌وکمال روایت می‌کند و یک زبان برای قصه‌گویی دارد که با طنز همراه است و اتفاقا تو زبانی پیدا کردی برای شکستن تابوها و این درواقع نزدیک‌شدن به آزادی‌های اجتماعی است که نیاز داریم. جای دیگری به این موضوع اشاره کردم که «اکسیدان»، فیلم مهمی در تاریخ سینمای ایران است و دلیل حرفم هم همین موضوع است که زبان خاصی برای بیان قصه پیدا کردی. برای پیداکردن این زبان فکر کرده بودی؟

محمدی: شما فیلم‌ساز هستید، ابزار ما برای قصه‌گفتن چیست؟ آقای عیاری راهی را پیدا کرد برای بیان این موضوع که به چه دلیل در یک فیلم بازیگر‌های خانم در خانه باید حجاب داشته باشند. راهی را پیدا کرد و من به‌هیچ‌وجه نمی‌توانستم فکر کنم با تراشیدن سر خانم‌ها و گذاشتن کلاه‌گیس سر آنها بتوان چنین فرمولی پیدا کرد. همیشه آنهایی که خط‌شکن هستند هم باید تاوان فرمولی را که پیدا می‌کنند بدهند، آقای عیاری هم تاوانش را داد و فیلمش توقیف شد. بعد دیدیم در چند سریال این فرمول را استفاده کردند و از کلاه‌گیس برای خانم‌ها استفاده شد و پخش هم شد و نه انقلاب شد و نه چیزی.

جیرانی: مردم که مشکلی ندارند، تنها عده‌ای مسئله دارند.

محمدی: در «اکسیدان» هم ابزار به من کمک کرد. قصد داشتم یک رابطه عاشقانه را تصویر کنم. به نظر شما چطور باید نشان داد که زوجی عاشق هم هستند؟ دو شخصیت فیلم همدیگر را می‌بوسند و ما فقط پاهای آنها را می‌بینیم، همان سکانس اصلاحیه‌های عجیب‌وغریبی خورد یا بوسیدن پشت در هم زیاد قیچی خورد.

جیرانی: بسیار پلان خوبی است.

محمدی: به‌هر‌حال من ابزاری در سینما دارم به اسم دکوپاژ، میزانس و صدا. طبعا از این ابزارها برای بیان قصه‌ام استفاده می‌کنم و در سینمایی که نمی‌توان عشق را عیان بیان کرد باید به چنین ابزارهایی متوسل شد و دست به خلاقیت زد.

جیرانی: بسیاری از فیلم‌سازان از این ابزارها استفاده کرده‌اند، ولی اینکه استفاده از ابزارها تا چه حد در خدمت فیلم باشد و به اصطلاح در فیلم جا بیفتد و دربیاید، کار مشکلی است. این نکته را کسی که فیلم‌ساز است خوب درک می‌کند.

محمدی: همین پلان‌هایی که درباره آن صحبت کردیم، خیلی راحت می‌توانست معنی و مفهوم دیگری پیدا کند، اما بخشی از آن برمی‌گردد به اینکه به‌عنوان کارگردان پشت دوربین، نجابت به خرج دادم.
 
 اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم
 
جیرانی: ابتدای بحث به همین موضوع اشاره کردم، اینکه سلامت فکری پشت این فیلم هست.

محمدی: آقای جیرانی! همین پلان‌ها نکته دیگری هم دارد، اگر من دو بازیگر دیگر داشتم، هرگز چنین پلانی را برای آنها تعریف نمی‌کردم، چراکه می‌دانستم، نگاه تماشاگر به آنها نگاه خوبی نخواهد بود. اما الان در فیلم می‌بینیم که شخصیت اصلی قصه ما کارگری است که مثل یک آدم عادی به نامزدش ابراز علاقه می‌کند.

جیرانی: بله، دقیقا شکل دیگری شده است. حرف من هم همین است که به چه دلیل، کسانی که مخالف فیلم هستند این موضوعات را متوجه نمی‌شوند و نیت نویسنده و کارگردان فیلم برایشان قابل درک نیست؟ با این تعاریف می‌توان این‌طور استنباط کرد که در سینمای کشور می‌توان بوسیدن را نشان داد، بدون اینکه از آن مفهوم بدی منتقل شود.
 
باز هم تأکید می‌کنم «اکسیدان» از این جهت فیلم مهمی است که نکاتی را ثبت کرده که قطعا در این دوران با مخالفت‌هایی روبه‌رو، اما بعدها در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد.
 
محمدی: اتفاقا در فیلم «فرشته‌ها با هم می‌آیند» هم بوسیدن بود و همان زمان هم حوزه هنری به‌شدت با این پلان مخالفت کرد. آقای جیرانی! حوزه هنری بعد از دیدن «اکسیدان» سه صفحه اصلاحیه داد. مثلا سکانس اول که شخصیت اصلان برای عکس سلفی روسری نامزدش را جلو می‌کشد را گفتند از فیلم حذف کنید، از نظر آنها شخصیت مرد فیلم موهای زن را لمس کرده بود در صورتی که روسری نامزدش را جلو می‌کشد که نامحرم نبیند. آیا این عشق نیست؟

جیرانی: به نظرم هیچ‌کس چنین تصوری از این پلان نداشت، دست‌کم من که فیلم را با عده زیادی از تماشاگران در سینما دیدیم، گمان کنم هیچ‌کس چنین تصوری نداشت. اتفاقا به نظرم با این سکانس ارتباط خوبی برقرار کردند.

محمدی: اگر موافق باشید به یک نتیجه‌گیری برسیم. به نظرم بخشی از مخالفت‌ها به این برمی‌گردد که چرا باید با فیلمی یک خط‌هایی شکسته شود و بعد عده‌ای دیگر دنباله‌رو مسیر شوند؟ در فیلم «مارمولک» این اتفاق افتاد. این فیلم، خطی را شکست و گفت پس می‌توان وارد مسائل دیگری هم شد. شاید تصور دوستان مخالف این فیلم هم همین بود که بعد از «اکسیدان» خط‌قرمزهایی جابه‌جا خواهد شد.

جیرانی: سکانس‌های خوب در فیلم زیاد دیدیم اما یکی از آنها سکانسی است که شقایق دهقان در کلانتری کنار جواد عزتی می‌نشیند با لباس که عزتی به تن دارد در لانگ‌شات از جایش بلند می‌شود و این سکانس بسیار تلخ و درعین‌حال زیباست. این پلانی است که در ذهن من مانده و جزء پلان‌های زیبای فیلم است. به تو تبریک می‌گویم و صادقانه خوشحالم که این پروسه را طی ‌کردی و نشان می‌دهد من با آدم باسوادی روبه‌رو هستم که در این سینما می‌تواند نقش مؤثری ایفا کند. معتقدم سینماگران ما نباید حسادت داشته باشند و اتفاقا وقتی فیلمی می‌فروشد باید خوشحال باشند. امیدوارم برای «اکسیدان» مشکلی پیش نیاید و به اکرانش ادامه بدهد.

محمدی: دعا کنید برای فیلم بعد مشکلی پیش نیاید، فیلم بعد از «اکسیدان» تندتر است و تهیه‌کننده‌اش آقای محمدی نخواهد بود. اتفاقا بخشی از حسادت‌ها به این برمی‌گردد که من با آقای محمدی کار می‌کنم و به تهیه‌کننده‌ای که دو سال یا سالی یک‌بار فیلم می‌سازد، اجازه نمی‌دهم با کارگردان دیگری کار کند! درصورتی‌که اصلا این‌طور نیست و آقای محمدی ازجمله تهیه‌کننده‌هایی است که با طیف متنوعی از نویسندگان و کارگردان‌های سینمای ایران کار کرده و خواهد کرد.

جیرانی: به نظرم اصلا اشکالی ندارد، تو با پدرت فیلم بساز و به شایعات توجه نکن. فیلم خوب و فیلم‌ساز خوب باقی می‌ماند و دیده می‌شود.

نمایش «مفیستو»؛ نمایش پیمان با شیطان

روزنامه اعتماد - بابک احمدی: کلائوس هاینریش توماس مان در ١٨ نوامبر ١٩٠٦ در مونیخ دیده به جهان گشود و در ٢١ مه ١٩٤٩ در شهر کن فرانسه چشم از جهان فروبست. او رمان «مفیستو» را در سال ۱۹۳۶ و درست پیش از جنگ جهانی دوم و در آمستردام منتشر کرد. رمانی با الهام از داستان دکتر فاوستوس و مفیستوفلس شیطان در افسانه‌های آلمانی و در اعتراض به سیاست‌های حزب نازی نوشته شده است. کلاوس مان در این کتاب ماجرای بازیگر تئاتری را روایت می‌کند که برای پیشرفت شغلی‌اش با شیطان یا همان دولت نازی‌ها پیمان می‌بندد. مسعود دلخواه بعد از اقتباس و اجرای نمایش «بیگانه» و تفوق در تجربه‌ای که داشت این‌بار اقتباس دیگری به صحنه آورد اما اقتباس آریان منوشکین - از رمان کلائوس مان - که رویکردهای به‌شدت انتقادی‌اش در جهان هنرهای نمایشی بر کسی پوشیده نیست.
 
دلخواه اما به گفته خودش در این اجرا تلاش کرد رویکردهای رادیکال منوشکین را تعدیل کند و البته از سویی راهی به مسائل قابل انتقاد جامعه خودش بگشاید. گرچه اجرا در مقاطعی با تضادهایی مواجه بود که در مواردی مانند طراحی صحنه، طراحی حرکت‌ جمعی بازیگران و تنظیم هارمونی موسیقی با این مجموعه نشان می‌داد. اما به طور کل تجربه اخیر دلخواه در مرکز تئاتر مولوی با استقبال قابل تاملی از سوی تماشاگران روبه‌رو شد که از این منظر او را در میان کارگردانان هم‌نسل خودش متمایز می‌کند. همچنین جا دارد به ایفای نقش دیدنی مسعود دلخواه در نمایش «روال عادی» به کارگردانی محمدرضا خاکی نیز اشاره کنیم که در آن نمایش نیز توجه علاقه‌مندان تئاتری را جلب کرد.
 
زمان بررسی آگاهانه وقایع گذشته است 
 
مدرس و کارگردان تئاتر ما از این منظر تابستان موفقی را پشت سر گذاشته و در این وانفسای گرایش روز افزون اهالی تئاتر به افزایش فروش گیشه، آثاری به صحنه آورده که فارغ از هر چیز در یک نکته قابل ستایش به نظر می‌رسند. یعنی به مناسبات گیشه باج نمی‌دهند. همچنان تمرین طولانی مدت را در دستور کار دارد، هنرجویان جوان را در کنار بازیگران با تجربه تربیت می‌کند و از نظر محتوا برای شعور مخاطب احترام می‌گذارد. شیوه‌ای قابل احترام در این زمانه. گفت‌وگو با کارگردان نمایش «مفیستو» را در ادامه می‌خوانید.

در دو تجربه اخیرتان به سراغ اقتباس رفته‌اید. در «بیگانه» خودتان رمان را به نمایشنامه تبدیل کردید و حالا هم به سراغ خوانش آریان منوشکین از رمان کلائوس مان رفته‌اید. این رویکرد دلیل خاصی دارد یا نه یک رویه همیشگی است؟

اهمیت یک اثر ادبی که در سطح جهان مطرح است چه نمایشنامه باشد یا رمان برایم تفاوت چندانی ندارد. مثلا الان چند سال است که به «محاکمه» اثر کافکا فکر می‌کنم. «بیگانه» هم یکی از معتبرترین آثار ادبی قرن بیستم است که چندبار هم تلاش شد در اسپانیا و امریکا به صحنه بیاید اما چندان موفق نبود. خوشبختانه نمایش ما در ایران موفق شد و مورد توجه قرار گرفت و احتمالا به زودی منتشر هم خواهد شد. «مفیستو» داستان متفاوتی دارد چون من اقتباس نکردم و قبلا توسط کلائوس مان اقتباس شده بود. این متن انقدر جنبه‌های مختلف هنری، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی کنار یکدیگر دارد که دست کارگردان را برای خلاقیت باز می‌گذارد. من هم تغییراتی در متن ایجاد کردم اما به طور کل دلیل خاصی نداشت چون همیشه به شاهکارهای ادبی جهان توجه داشته‌ام. به عنوان نمونه همیشه به این فکر می‌کنم که «جنایت و مکافات» داستایفسکی یا «برادران کارامازوف» را برای تئاتر آماده کنم.

نمایشنامه‌نویس، تئاتر و یک گروه نمایشی را بستر طرح مساله خود قرار می‌دهد. این جنبه نمایشنامه چقدر برای شما جذاب بود؟

این ویژگی برایم جذابیت زیادی داشت چون ما تئاتری هستیم و بخش زیادی از زندگی‌مان در تماشا، تدریس، تمرین یا کارگردانی نمایش می‌گذرد. بنابراین یکی از مهم‌ترین جذابیت‌های کار همین بود که اینها یک گروه تئاتری هستند و با سلیقه‌ها و زمینه‌های مختلف کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند اما بعد اتفاقی رخ می‌دهد که تعادل موجود به‌هم می‌ریزد و رفته رفته شاهد شکل‌گیری یک تراژدی هستیم. این جنبه از کار خیلی برای تئاتری‌ها اهمیت دارد به ویژه بازیگرانی که باید در آن واحد چند نقش را ایفا کنند.

کلائوس مان و آریان منوشکین به ترتیب شاهد رخدادهای دهه‌ ٣٠ و ٤٠ اروپا بودند، یعنی پای نویسنده در خاک و سرزمین خودش قرار داشت. شما هم تغییراتی داده‌اید که برای تماشاگر ایرانی قابل درک باشد.

دقیقا ما هم بعضا لحظات تاریخی تقریبا مشابهی را از سر گذرانده‌ایم ولی خوشبختانه الان در موقعیتی قرار گرفته‌ایم که می‌توانیم آگاهانه به وضعیت گذشته نگاه کنیم. فارغ از اینکه دقیقا همان مسائل را تجربه کرده‌ باشیم یا احتمال رخ دادن‌شان در آینده وجود داشته باشد. این یک هشدار است و تماشاگر به خوبی این هشدار را دریافت می‌کند. من بارها تکرار کرده‌ام که نمایش «مفیستو» در شرایط نامتعادل امکان اجرا پیدا نمی‌کرد، بنابراین تصوری که معتقد است ما می‌خواهیم امروز و شرایط فعلی جامعه خودمان را به آنچه در دهه ٣٠ اروپا وجود داشته پیوند بزنیم در اشتباه است.
 
زمان بررسی آگاهانه وقایع گذشته است

شخصیت «اتو» که محمدرضا علی‌اکبری ایفاگر آن است در مقاطعی عنوان می‌کند تئاتر خود زیستن است. حتی در سخت‌ترین شرایط سیطره نازی‌ها می‌گوید «ما باید تئاتر کار کنیم». آیا هنوز چنین ایده‌هایی وجود دارد؟ مثلا شما چطور فکر می‌کنید؟ آیا تئاتر همه‌چیز و عین زیستن است؟

عقاید من در نوع نمایش‌هایی که کار می‌کنم مشخص است. معتقدم در این نمایش دیدگاه‌های گوناگون مطرح می‌شود. مثلا برای «اتو» یا «الکس» تئاتر یک وسیله برای طرح عقیده است که می‌خواهد به واسطه آن اید‌ئولوژی‌اش را بیان کند. برای «هندریک هوفگن» تئاتر زندگی است و تمام راه ترقی و پیشرفت به حساب می‌آید یا همین‌طور برای «نیکولتا». ولی برای باقی شخصیت‌ها تفاوت می‌کند و این اتفاقا یکی از زیبایی‌های متن است که چند صدایی به وجود می‌آورد. من هم تلاش کردم همین چندصدایی نمود بیشتری پیدا کند.

اما متن آریان منوشکین مشخصا قضاوت اخلاقی دارد و این طور نیست که این چند صدایی بدون قضاوت از سوی نویسنده باقی بماند.

ولی ما در عین حال وضعیت بازتری را ایجاد کرده‌ایم که مخاطب خودش قضاوت کند. این خوانش من به عنوان کارگردان این نمایش است. حتی «هندریک» هم که با نازی‌ها همکاری می‌کند در مقطعی می‌گوید «من مجبورم و جز این چاره‌ای ندارم» در مقابل ژولیت می‌گوید «آنهایی که برای‌شان کار می‌کنی؟» و او پاسخ می‌دهد «آنهایی که مجبورم برای‌شان کار کنم. » در کار چند صدایی به وجود می‌آید که ما سعی کردیم روی این جنبه تاکید کنیم. هر یک از کاراکترها توجیه خودشان را دارند و حقیقتا ممکن است در هر یک از ما یک «هنریک هوفگن» نهفته وجود داشته باشد که در شرایط خاص خودش را نشان دهد. به هرحال در ذهن مردم کسی که بر اعتقاداتش ثابت قدم می‌ماند و دوستان خودش را لو نمی‌دهد با ارزش تلقی می‌شود. اصلا مهم نیست ایدئولوژی‌اش چیست بلکه هرکس روی ایدئولوژی خودش پافشاری دارد و برایش جان می‌دهد قهرمان جلوه می‌کند.

از طرفی شاهد چالش جدی بین سرمایه‌داری و مبارزان چپ هستیم اما جالب اینجاست که برخلاف روح کلی جاری در متن آریان منوشکین، اتفاقا شخصیتی هشدار می‌دهد که به طبقه بورژوا تعلق دارد. نمایش شما کجای این قرائت‌ها قرار می‌گیرد؟ا

نباید انتظار داشته باشید کارگردان به مردم بگوید چه چیز درست و چه چیز غلط است.

دست کم موضع نویسنده نمایشنامه که کاملا روشن است؟

ولی من سعی کردم مواضع را تعدیل کنم. آریان منوشکین یک هنرمند چپ رادیکال است و این بر هیچکس پوشیده نیست اما من نیستم. بنابراین اعتقادهایم مستقیم و غیر مستقیم؛ آگاهانه یا ناآگاهانه به کار تزریق می‌شود. بنابراین اینجا هم سعی کردم رادیکالیزم موجود در متن را متعادل کنم. به همین دلیل هم شاهد هستید که روی هیچ موضع‌گیری خاصی تاکید نکرده‌ام.

این تصمیم که برای رهایی از تیغ ممیزی نبود؟

اصولا متن من با ممیزی مواجه نشد. خودم حدود ٤٥ دقیقه از کار را کوتاه کردم و سی دقیقه به اجراهای آوازی گروه اضافه کرده‌ام. هیچ چیز هم از بیرون به گروه و متن تحمیل نشده است.
 
زمان بررسی آگاهانه وقایع گذشته است

بخش‌های کوتاه شده اتفاقا نقاطی هستند که کاراکتر خیلی مستقیم درباره نازیسم و خاستگاهش صحبت می‌کند.

این بخش‌ها را به دلیل نگرانی از ممیزی بیرون نیاوردم بلکه به این ‌دلیل کنار گذاشتم که احساس می‌کردم زیاد است. شما اگر به سابقه من نگاه کنید خواهید دید در بیشتر نمایشنامه‌هایی که کار کردم دست برده‌ام و کارها کوتاه‌تر شده‌اند گاهی ساختار را به هم زده‌ام و گاهی هم مثل نمایش «ژولیو سزار» ساختارشکنی کرده‌ام. همین اتفاق در نمایش «خانمچه و مهتابی» اکبر رادی رخ داد؛ حالا هرکسی می‌تواند دلایل خودش را داشته باشد و اینها الزاما به دلیل تلاش برای فرار از ممیزی نیست. بله، یک سرود انقلابی سراسر شعار وجود داشت که آن را حذف کردم چون معتقدم تئاتر جای شعار دادن نیست.
 
اگر هم در این تئاتر می‌بینید کار در مقاطعی شعاری می‌شود آنجا دیگر تئاتر من نیست بلکه تئاتر انقلابی چپی است که بعضا خنده‌دار هم می‌شود. من تاکید دارم که کاربرد فرهنگی تئاتر بیش از کارکرد سیاسی‌اش است. تئاتر دیگر کارکرد سیاسی آگاهی بخشی در جامعه ندارد چون با وجود نسل جدید تلفن‌های همراه، شما ظرف سی ثانیه و با فشار دادن یک دکمه از مهم‌ترین وقایع ایران و جهان مطلع می‌شوید. اما فرهنگ و ارتقای فرهنگ جامعه چرا، تئاتر در این زمینه کاربرد دارد. در نتیجه تلاشم این است به مسائلی اشاره کنم که جامعه با آن ارتباط برقرار می‌کند. مثلا در متن شش، هفت صفحه راجع به تلفن صحبت می‌شد و لزومی نداشت به همین میزان در نمایش باشد.

حالا این پرسش به وجود می‌آید که آیا جریان تئاتری امروز ما به ارتقای فرهنگ توجه دارد یا خیر؟

هم بله و هم خیر در واقع بخش عمده تئاتر ما توجه چندانی به ارتقای فرهنگ ندارد و اتفاقا بیشتر به ارتقای تجارت می‌اندیشد؛ افزایش ارقام گیشه به هر قیمت. اما در کنارش همیشه جریان‌های اصیل تئاتری هم وجود دارند که به گزینه‌هایی جز تجارت اهمیت می‌دهند. معتقدم انسان راستین کسی است که ادعا و عملش با هم بخواند. به این معنی که اگر من ادعای ارتقای فرهنگ دارم باید در نوع تئاتری که کار می‌کنم مشهود باشد. البته هیچ ایرادی نیست که عده‌ای به نوع دیگری از تئاتر علاقه‌مند باشند یا بخواهد سلیقه دیگری را مطرح کنند اما ادعای‌شان هم باید در همان حدی باشد که در عمل می‌بینیم. مسلما یکی از معضلات تئاتر امروز ایران انحراف از مسیر ارتقای فرهنگی است. امروز تئاترهای زیادی را شاهد هستیم که توسط هنرمندان بسیار شناخته شده یا کارگردانان جوان‌ روی صحنه است اما با دیدن‌شان متاسفانه احساس می‌کنیم تئاتر به بیراهه می‌رود. در مقابل جریان‌هایی وجود دارند که باید حمایت شوند چون ضمن نوآوری و کارهای تجربی‌ همواره هدفی ورای سرگرمی‌سازی صرف را دنبال می‌کنند.

نگاه سرمایه‌محور تئاتر امروز برای شما مشکلی به وجود نیاورده است؟ نسبت به گذشته با دغدغه کمتر کار می‌کنید یا همچنان نگرانی‌ها از جنس گذشته هستند؟

از این منظر متاسفانه در سال‌ها نگرانی‌ها رو به افزایش رفته و نگاه سرمایه محور به تئاتر موجب شده بسیاری از هنرمندان فهیم و خلاق که پول آنچنانی در دست ندارند گوشه‌گیر شوند یا با حداقل‌ها بسازند. متاسفانه یک حالت بی‌نظمی بر وضعیت کلی تئاتر حاکم شده به این معنی که نمی‌دانیم هویت تماشاگران چیست و کدام سالن‌ها چه نوع تئاترهایی کار می‌کنند. مثل ‌آش شله قلمکار شده و شما در هر سالنی همه جور تئاتری را شاهد هستید. حتی در مورد سالن اصلی مجموعه تئاترشهر و تالار وحدت که باید نماینده تئاتر حرفه‌ای ایران باشند نیز نمی‌توانید با اطمینان بگویید چه تئاترهایی در این سالن‌ها روی صحنه است و چه نوع تماشاگری باید جذب شوند.
 
از این منظر هویت تماشاخانه سنگلج و تماشاگرانش کاملا مشخص است. در این سالن نمایش‌های ایرانی به صحنه می‌روند و تماشاگران خاص خودش را دارد. تئاتر گلریز هم به همین صورت هویت اجرایی و تماشاگرش معلوم است و در حد همان کاری که انجام می‌دهد ادعا دارد ولی ما به یک‌باره می‌بینیم در سالن اصلی تئاترشهر یا تالار وحدت تئاترهایی با ماهیت گلریز به صحنه می‌رود ولی ادعای ارتقای فرهنگ دارد. همه این اتفاق‌ها از آنجا رخ می‌دهند که به سوی سرمایه‌محوری حرکت می‌کنیم و این مساله برای هنرمندانی که به دنبال جریان اصیل و ناب تئاتر هستند نگرانی ایجاد می‌کند. البته وجود سرمایه و اقتصاد بخشی از تئاتر است ولی وقتی اقتصاد نسبت به ارتقای فرهنگ در اولویت قرار می‌گیرد دیگر با تئاتر کاملا تجاری مواجه هستیم.
 
زمان بررسی آگاهانه وقایع گذشته است

با دو نمایش بیگانه و مفیستو بیش از گذشته احیا شده‌اید و نمایش‌های‌تان با استقبال تماشاگران مواجه شده است. آیا به همین روند تمرین طولانی مدت با هنرجویان جوان ادامه می‌دهید؟ پروژه بعدی چیست؟

چه در ایران و چه در امریکا همواره با ترکیبی از هنرمندان حرفه‌ای، نیمه حرفه‌‌ای، آماتور و جوان کار کرده‌ام. ترکیبی که در نمایش‌های «بیگانه» و «مفیستو» هم وجود داشت و من این جریانی که شروع شده و جوانان مثل یک چشمه جوشان سرشار از انرژی‌ به آن پیوسته‌اند را به سادگی رها نخواهم کرد. از طرف مدیران، هنرمندان و جوانان هم از من خواسته شده که ادامه بدهم؛ بنابراین پیش خواهیم رفت تا به یک نقطه قابل قبول و رضایت‌بخش برای تئاتر ایران دست پیدا کنیم. در گروه ما از بیشتر استان‌های ایران بازیگر، نوازنده و عوامل صحنه حضور دارند؛ به نوعی با یک ملت کوچک از اقوام و زمینه‌های کاری متفاوت مواجه هستیم. گرچه به این معنی هم نیست که با افراد حرفه‌ای کار نخواهم کرد اما امیدوارم حمایتی صورت بگیرد تا استعدادهای بیشتری را به تئاتر و سینمای ایران معرفی کنیم اتفاقی که معتقدم در اجرای مفیستو رخ داد و تعدادی از بچه‌ها حتی به مرحله بستن قرارداد رسیدند.

رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک»؟

هفته نامه خودرو امروز: بعد از قطعی شدن تصمیم مدیران سایپا برای از خط تولید خارج کردن پراید در پایان سال 97، گمانه زنی ها بر سر جایگزینی این خودرو بالا گرفت. پراید که از نظر قیمتی کف بازار ایران به حساب می آید، خودرو نسبتا پرطرفداری است که با حذف آن در صورت نبود جایگزین مناسب، معادلات بازار در این بازه قیمتی به هم می خورد.
 
در این راستا، سایپا با معرفی محصول کوئیک تحت عنوان یک هاچ بک ساب کامپکت که قرار است با قیمت کمی بالاتر از پراید، جایگزین درون شرکتی این خودرو باشد، پا به میدان رقابت گذاشت، از طرف دیگر ایران خودرو هم با انجام مذاکرات ابتدایی با رنو قرار است رنو کوئید را که توانست با قیمت 6 هزار دلاری اش در هند، بازار را از آن خود کند، در ایران تولید کند و در همان سگمنت کراس اوورهای ساب کامپکت به بازار عرضه کند. در زمانی که هنوز هیچ کدام از این خودروها به بازار عرضه نشده اند، می خواهیم مقایسه ای بین این دو خودرو نسبتا هم کلاس داشته باشیم و با سنجیدن نقاط ضعف و قوت هر کدام، وضعیت آنها را در بازار پیش بینی کنیم.

طراحی

رنو سال هاست که در زمینه تولید خودروهای اقتصادی فعالیت می کند و محصولاتی چون لوگان (تندر 90) هم در ایران جزو پرفروش ترین خودروها به حساب می آید. طراحی کوئید (Kwid) از 4 سال پیش توسط همان تیمی که لوگان را طراحی کردند، با هدف مجدد تولید یک خودرو اقتصادی شروع شد. کوئید بر پایه پلت فرم جدید رنو- نیسان به نام CMF-A بنا نهاده شده و کوئید نخستین محصول رنو روی این پلت فرم است.

کوئیک اما با بهره گیری از تلاش های بومی مهندسان ایرانی بر پایه پلت فرم X200 که با تیبا و ساینا مشترک است، بنا نهاده شده؛ درواقع می توان کئویک را چیزی بین کراس اوور و هاچ بک شده ساینا دانست.
 
 رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک»
 
رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک» 

از نظر ابعاد، کوئیک با طول 4 متر حدود 30 سانتی متر از کوئید بزرگ تر است ولی در عرض و ارتفاع و فاصله محوری هر دو خودرو تقریبا با هم برابر هستند، در نتیجه با توجه به این اعداد و ارقام می توان دریافت که فضای داخلی برای سرنشینان تقریبا در هر دو خودرو به یک اندازه است ولی فضای بار عقب در کوئید با توجه به طول کوچک تر آن، به دلیل قابلیت خواندن صندلی های عقب در این خودرو تا حدودی بزرگ تر از کوئیک خواهدبود. رینگ های 13 اینچی کوئید یک سایز از رینگ های کوئیک کوچک تر هستند ولی این نقطه ضعف را می توان با در نظر گرفتن اختلاف وزن 300 کیلوگرمی آن با کوئیک نادیده گرفت.

در طراحی داخلی این خودرو، هر دو از صندلی های پارچه ای بهره می برند ولی تنظیم آنها در کوئید به صورتی دستی و در کوئیک به صورت برقی است. مانیتور لمسی، سیستم ناوبری، شیشه بالابرهای برقی (برای کوئید 2 در برای کوئیک 4 در)، سیستم تهویه مطبوع (برای کوئید دستی و برای کوئیک نیمه اتوماتیک) و استارت خودرو (در کوئید با سوئیچ، در کوئیک بدون کلید) از جمله امکاناتی هستند که در هر دو خودرو با تفاوت هایی وجود دارند.

قوای محرکه

در دید کلی، کوئیک از نظر میزان آپشن در جایگاه بالاتری از کوئید قرار می گیرد. بنابراین تنها نکته ای که می تواند این دو خودرو را در یک بازه قیمتی نگه دارد، توانایی های فنی خواهدبود.
کوئیک با بهره گیری از پیشرانه 1.5 لیتری 4 سیلندر خطی تنفس طبعی که می تواند 78 اسب بخار قدرت و 128 نیوتن متر گشتاور تولید کند، در عمل از پیشرانه 0.8 لیتری 3 سیلندر تنفس طبیعی کوئید با قدرت 54 اسب بخار و گشتاور 72 نیوتن متر قوی تر است ولی باید نظر داشت که کوئید حدود 300 کیلوگرم از کوئیک سبک تر است و این مسئله می تواند تفاوت حجم و قدرت پیشرانه را جبران کند.
 
رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک» 
 
رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک» 
 
البته کوئید می تواند به یک پیشرانه 3 سیلندر یک لیتری تنفس طبیعی هم مجهز شود که در آن صورت قدرت آن 68 اسب و گشتاور آن 91 نیوتن متر خواهدشد. البته هنوز مشخص نیست که کوئید قرار است با کدام پیشرانه به بازار ایران عرضه شود ولی با توجه به ذائقه ایرانیان در تمایل به پیشرانه های حجیم تر و همچنین وجود کوئیک با پیشرانه 1.5 لیتری به عنوان رقیب، می تواند باعث شود تا کوئید با پیشرانه قوی تر به بازار ایران بیاید.

کوئیک با 2 نوع گیربکس دستی 5 سرعته و اتوماتیک CVT تولید می شود و کوئید هم به صورت پیش فرض به یک گیربکس دستی 5 سرعته مجهز شده است ولی می توان یک گیربکس اتوماتیک AMT را هم روی آن سفارش داد. البته هنوز در این مورد هم نمی توان نظر قطعی داد زیرا ترکیب قطعی کوئید هنوز به صورت رسمی اعلام نشده است.

سیستم تعلیق در هر دو خودرو در محور جلو مک فرسون و محور عقب Torsion Beam است ولی با توجه به اینه فاق لاستیک کوئید 80 میلی متر و فاق کوئیک 65 میلی متر است، لذا پیش بینی می شود سواری کوئید تا حدودی از کوئیک نرم تر باشد.

در بازار

با توجه به اینکه تمایل خریداران در چند سال گذشته به خرید خودروهای شاسی بلند و مینی کراس چند برابر شده است، پیش بینی می شود که این خودروها در کلاس خود بسیار مورد استقبال قرار بگیرند.

زیبایی کلاس کراس اوورهای کامپکت این است که چون ترکیبی عادلانه از دو کلاس کراس اوور و هاچ بک هستند، می تواند مخاطبان هر دو سگمنت را به خود جذب کنند. به عنوان مثال در مورد کوئید، ظاهر بیرونی و طراحی داشبورد اسپرت آن احساس سوار شدن بر یک خودرو هاچ بک را منتقل می کند اما از طرف دیگر ارتفاع 18 سانتی متری کف آن تا زمین که حتی از اسپورتیج هم بلندتر است، باعث می شود تا این ظاهر هاچ بک توانایی های یک خودرو کراس اوور را پیدا کند.
 
رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک» 
 
رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک» 

در کل می توان گفت که بازار ایران با توجه به وسع خرید بازه گسترده ای از مشتریان، جای این کلاس از خودرو را کم دارد، هر چند که در سال های گذشته خودروهایی مانند Lifan X50، MVM X22 در کلاس خودروهای کراس اوور ساب کامپکت به بازار عرضه شده اند ولی با توجه به قیمت حدود 30 تا 40 میلیون تومان که احتمالا برای خودروهای کوئیک و کوئید در نظر گرفته می شود، انتظار می رود که مشتریان قدرت کمتر پیشرانه را به پرداخت بیش از 20 میلیون تومان بیشتر ترجیح دهند.

چرا کره شمالی قصد دارد جزیره‌ی گوام را موشک باران کند؟

وب‌سایت گجت نیوز - رضا موسوی: گوام جزیره‌ای کوچک واقع در اقیانوس آرام و متعلق به آمریکاست که کره شمالی اخیرا زبان به تهدید آن گشوده است. اما این جزیره کوچک چه اهمیتی برای کره شمالی دارد؟

اخیرا در پی اعزام دو فروند بمب افکن راهبری فراصوت آمریکایی B-1B لنسر (Lancer) به جزیره گوام واقع در اقیانوس آرام، کره شمالی دوباره تهدید کرده که به این جزیره حمله خواهد کرد. اما چرا کره شمالی اینقدر روی این جزیره کوچک تاکید دارد؟ دلیل این است که گوام نمادی از قلمروی آمریکا بشمار می‌رود و یکی از پایگاه‌های اصلی آمریکا در جنگ احتمالی علیه کره شمالی است.

چرا کره شمالی قصد دارد جزیره گوام را موشک باران کند؟
فرود بمب افکن‌های لنسر در گوام

در واکنش به اعزام بمب افکن‌ها به گوام،‌ آژانس خبری مرکزی کره شمالی موسوم به KCNA اظهار داشت:

نیروهای راهبردی ارتش کره شمالی با دقت مشغول بررسی و آزمایش طرح حمله عملی به مناطق پیرامون جزیره گوام شامل پایگاه اصلی نظامی ارتش آمریکا و به ویژه پایگاه هوایی اندرسون هستند.

چرا کره شمالی قصد دارد جزیره گوام را موشک باران کند؟

نیروهای راهبردی ارتش کره شمالی بخشی از ارتش این کشور بوده و موشک‌های بالستیک کره شمالی به ویژه آن دسته از موشک‌هایی که دست کم به صورت تئوری توان هدف قرار دادن گوام را دارند، در اختیار این نیرو است. بر اساس اطلاعات منتشر شده، کره شمالی تا اواسط ماه میلادی جاری (آگوست)،‌ طرح شلیک چهار موشک بالستیک هاسوانگ-12 (معروف به HS-12) به سمت گوام را نهایی و در صورت صدور اجازه از پیشوای این کشور، این طرح را عملی خواهد کرد.
 
این موشک‌های از بالای ژاپن عبور کرده و پس از پروازی 18 دقیقه‌ای و پیمودن مسافت 3356.7 کیلومتری، در فاصله 30 تا 40 کیلومتری از جزیره گوام در آب خواهند افتاد. در واکنش به این خبر ژاپن نیز برای سرنگونی موشک‌هایی که قرار است به سمت گوام نشانه روند به ارتشش اعلام آماده باش داده است. آمریکا نیز به کره شمالی هشدار داده است که این اقدام می‌تواند منجر به نابودی رژیم کره شمالی شود.

چرا کره شمالی قصد دارد جزیره گوام را موشک باران کند؟
گوام و یک ابرناو هواپیمابر آمریکایی در یک قاب

گوام یک جزیره کوچک از مجموعه جزیره‌های ماریانا و واقع در غرب اقیانوس آرام است. این جزیره 544 کیلومتر مربع مساحت داشته که تقریبا 9 برابر منطقه منهتن در نیویورک و 5 برابر شهر سان فرانسیسکو در ایالت کالیفرنیا است. جمعیت این جزیره 162 هزار نفر است که به دلیل مالکیت آمریکا بر این جزیره، بیشتر جمعیت آن از شهروندان آمریکایی بشمار می‌روند. فاصله یاین جزیره از سان فرانسیسکو 9418 کیلومتر است،‌ درحالی که فاصله‌اش تا پایتخت کره شمالی 3430 کیلومتر است.

یکی دیگر از دلایلی که کره شمالی تا این حد به گوام علاقه‌مند است،‌ در تیررس بودن آن است. درحالی که دیگر بخش‌های خاک آمریکا خارج از برد موشک‌های کره شمالی قرار دارد، جزیره گوام به راحتی در تیررس و برد موشک‌های بالستیک دوربرد این کشور قرار گرفته است. ساخت موشک‌های بالستیک دوربرد ساده‌تر از طراحی و ساخت موشک‌های بالستیک قاره پیما (ICBM) است،‌ گرچه نسبت به قاره پیماها برد کمتری دارند.

درحال حاضر حمله به گوام برای کره شمالی ممکن‌تر است،‌ اما به محض اینکه موشک‌های بالستیک قاره پیمای این کشور نیز عملیاتی شوند، مابقی خاک آمریکا نیز در برد موشک‌های کره شمالی قرار می‌گیرد و این دیکتاتوری کوچک مسلما به طور پیوسته زبان به تهدید خاک اصلی ایالات متحده آمریکا نیز خواهد گشود.

چرا کره شمالی قصد دارد جزیره گوام را موشک باران کند؟
پایگاه هوایی اندرسون

گوام پذیرای چند پایگاه نظامی بسیار بزرگ و به شدت قدرتمند متعلق به ارتش آمریکا است که در بین پایگاه‌های نظامی مستقر در خارج از خاک اصلی ایالات متحده،‌ از قوی‌ترین‌ها بشمار میروند و همانطور که پیش‌تر اشاره شد،‌ یکی از اصلی‌ترین پایگاه‌های نظامی آمریکا برای حمله به کره شمالی است. پایگاه هوایی اندرسون (Andersen) یکی از این مراکز نظامی نظامی بسیار مهم است.
 
اندرسون یک پایگاه هوایی در غرب هاوایی و تنها پایگاه مستقر در غرب اقیانوس آرام است که می‌تواند پایگاه دائمی بمب افکن‌های راهبردی سنگین نیروی هوایی آمریکا شامل بمب افکن B-52 استراتوفروترس (Stratofortress)، بمب افکن پنهانکار و رادارگریز B-2 اسپیریت(Spirit) و بمب افکن فراصوت B-1B لنسر (Lancer) است.

چرا کره شمالی قصد دارد جزیره گوام را موشک باران کند؟
از نزدیک به دور: B-1B ،‌ B-52 و B-2

این بمب افکن‌ها که کره شمالی تحت عنوان دزدان هوایی گوام از آن‌ها نام می‌برد، به صورت چرخشی در این پایگاه مستقر شده و همواره هنگام آزمایش‌های موشکی و اتمی کره شمالی، بر فراز شبه جزیره کره به پرواز در می‌آیند. این بمب افکن‌ها (بجز لسنر) توان حمل مهمات اتمی را خود دارند و پروازشان بر فراز شبه جزیره کره به منظور ترساندن این کشور و انتقال این پیام به رهبر کره شمالی است که ارتش آمریکا می‌تواند پیش از آنکه کیم جون اون (پیشوای کره شمالی) دستور حمله اتمی را بدهد، وی را بکشد.

پایگاه هوایی اندرسون همچنین پذیرای جنگنده‌ها و هواپیماهای سوخت رسان است که به لطف آن‌ها،‌ حمله هوایی دوربرد به کره شمالی ممکن می‌شود. در زمان جنگ، پایگاه اندرسون یکی از توقف‌گاه‌های هواپیمای جنگی و ترابری برای حرکت به سمت غرب و ازعام به شبه جزیره کره محسوب می‌شود.

چرا کره شمالی قصد دارد جزیره گوام را موشک باران کند؟
پایگاه دریایی آمریکا در گوام

البته پایگاه اندرسون تنها پایگاه نظامی مهم ارتش آمریکا در جزیره گوام نیست. بلکه پایگاه دریایی آمریکا در بندر عمیق آپرا (Apra) نیز یکی از مراکز مهم نظامی و پذیرای زیردریایی‌های نیروی دریایی آمریکا است. 4 فروند زیردریایی اتمی از نیروی دریایی آمریکا به نام‌های یواس‌اس توپکا (USS Topeka) با شناسه SSN-754، یواس‌اس شیکاگو (USS Chicago) با شناسه SSN-721، یواس‌اس اوکلاهما سیتی (USS Oklahoma City) با شناسه SSN-723 و یواس‌اس کی وست (USS Key West) با شناسه SSN-722 در این جزیره مستقرند که هریک حامل موشک‌های کروز دوربرد تاماهاوک (Tomahawk) هستند، در این جزیره مستقرند.
 
این زیردریایی‌ها همگی تهاجمی (اصطلاحا تهاجم سریع) و از کلاس لس آنجلس (Los Angeles) هستند. این زیردریایی‌های می‌توانند اقدام به حمله موشکی دقیق به کره شمالی کرده و مراکز نظامی، اقتصادی، سیاسی و دیگر زیرساخت‌ها و اهداف با ارزش کره شمالی کرده و حتی پیش از وقوع جنگ، با نابودی این مراکز آن‌ها را از کار انداخته و غیرعملیاتی کنند.
 
چرا کره شمالی قصد دارد جزیره گوام را موشک باران کند؟
پرش نیروهای ویژه سیلز از هواپیما بر فراز گوام

نیروهای ویژه نیروی دریایی آمریکا موسوم به سیلز (SEALs) و دیگر یگان‌های عملیات ویژه نیروی دریایی نیز در این جزیره مستقر هستند. کشتی‌های و زیردریایی‌های آمریکایی که پایگاهشان در ساحل غربی از خاک اصلی آمریکا قرار دارد نیز پیوسته در بین اعزام‌های عملیاتی خود به غرب اقیانوس آرام که معمولا برای قدرت‌نمایی به چین و کره شمالی و همچنین اعلام اتحاد با کشورهای همپانیش در منطقه صورت می‌گیرد،‌ وارد پایگاه دریایی جزیره گوام می‌شوند.

این نکته را بیافزایم که گوام با این ارزش بالایی که دارد، بی دفاع نیست. به لطف فاصله بسیار زیاد این جزیره با خاک کره شمالی و البته به دلیل عقب ماندگی نیروی هوایی کره شمالی،‌ امکان حمله هوایی به این جزیره وجود ندارد؛ ضمن آنکه نیروی هوایی و پدافند دریاپایه و زمین پایه آمریکا به طور دقیق پیوسته از حریم هوایی گوام محافظت کرده و منطقه‌ای غیرقابل نفوذ پدید آورده‌اند.
 
تهاجم دریایی نیز وضعیتی مشابه تهاجم هوایی دارد و نزدیک شدن به گوام چه به صورت سطحی و چه به صورت زیر سطحی ممکن نیست. تنها راه ممکن برای کره شمالی به منظور حمله به گوام، موشک‌های بالستیک دوربرد این کشور هستند که البته این موشک‌های از درجه اعتمادپذیری و دقت بسیار پایینی برخوردار هستند.

چرا کره شمالی قصد دارد جزیره گوام را موشک باران کند؟

در سال 2013 و در پی تهدید جزیره گوام از سوی کره شمالی،‌ ارتش آمریکا برای مقابله با موشک‌های بالستیک، یک آتشبار شامل 6 سامانه پدافند پاد بالستیک (ضد بالستیک) تاد (THAAD) را با بیش از 48 موشک رهگیر و رادار AN/TPY-2 به این جزیره اعزام کرد که همچنان در آن‌جا مستقر هستند.
 
AN/TPY-2 یک پویش الکترونیکی فعال یا همان آرایه فازی فعال (AESA)است که در باند X کار کرده و دقت و وضوح بسیار بالایی دارد. AN/TPY-2 قوی‌ترین و بزرگ‌ترین رادار زمین پایه‌ی متحرک است و می‌‌تواند از فاصله بیش از 1000 کیلومتر اقدام به کشف و تعقیب موشک‌های بالستیک کند. ناگفته نماند تاد سامانه‌ای پدافندی برای مقابله با موشک‌های بالستیک کوتاه برد تا دوربرد است. این سامانه تاکنون در تمامی آزمایش‌های خود کاملا موفق بوده و چندی پیش نیز در یک آزمایش موفق به رهگیری و سرنگونی موشک بالستیک دوربرد شد.

چرا کره شمالی قصد دارد جزیره گوام را موشک باران کند؟
شلیک استاندارد 3 از ناوشکن یواس‌اس فیتزجرالد مجهز به سیستم رزمی ایجیس

درکنار تاد، ناوشکن‌ها و رزم‌ناوهای نیروی دریایی آمریکا که به سامانه رزمی ایجیس (Aegis) هستند نیز می‌توانند به دفاع پاد بالستیک از جزیره پرداخته و لایه اول دفاعی در برابر موشک‌های بالستیک را تشکیل دهند. این شناورها به قوی‌ترین رادارهای کشتی‌یاپایه عملیاتی مجهز و به موشک‌های پاد بالستیک RIM-161 Standard Missile 3 (SM-3) معروف به استاندارد 3 مسلح هستند که وظیفه آن سرنگونی موشک‌های بالستیک کوتاه برد تا دوربرد است. در نمونه جدید استاندارد 3 موسوم به SM-3 بلاک IIA،‌ به لطف برد زیاد و سرعت بسیار بالای موشک حتی امکان رهگیری و سرنگونی موشک‌های بالستیک قاره پیما نیز وجود دارد.

چرا کره شمالی قصد دارد جزیره گوام را موشک باران کند؟
موشک HS-12

تاد و استاندارد 3 هر دو قادر به رهگیری و سرنگونی موشک بالستیک دوربرد HS-12 هستند. HS-12 اولین بار در ماه آوریل 2017 در یک رژه که به مناسبت سالگرد پایه‌گذاری حکومت فعلی کره شمالی برپا شد به نمایش درآمد. این موشک از 4 آزمایشی که تاکنون داشته است تنها در یک مورد موفق بوده است.
 
به گفته کارشناسان این موشک دایره خطای احتمالی در حدود 10 کیلومتر دارد و حتی کوچک‌ترین اشتباه در فرایند آماده سازی و شلیک آن منجر به خطار رفتن موشک می‌شود. پرواز این موشک از بالای منطقه‌های مسکونی ژاپن می‌تواند جمعیت ساکن در آن منطقه و حتی هواپیماها را مورد تهدید قرار دهد؛ چراکه به دلیل اعتمادپذیری پایین آن امکان سقوط این موشک وجود دارد.

آمریکا به منظور افزایش احتمال رهگیری، به ازای هر موشک بالستیک مهاجم، دو موشک پاد بالستیک به سمت آن شلیک می‌کند که شانس شکار را افزایش می‌هد. به گفته کارشناسان شانس آمریکایی‌ها برای سرنگونی هریک از موشک‌های بالستیک کره شمالی 96 درصد است.
 
این موشک‌‌های به محض شلیک توسط رادارها و ماهواره‌های نظارتی کشف و در تمام مسیر تا زمان برخورد توسط این سیستم ها تعقیب میشوند. از این رو سپر موشکی ایالات متحده آمریکا که وظیفه دفاع از گوام را بر عهده دارد، زمان کافی برای مقابله با این موشک‌ها را خواهد داشت.

بهترین ساعت‌های هوشمند 2017

برترین ها - ترجمه از محمدپارسا حاتمی: چه شما دنبال یک گجت ورزشی باشید یا یک تقویم همراه همیشگی، برای نیازتان انواع مختلفی از ساعت های مچی با تکنولوژی بالا را می‌توانید پیدا کنید. ساعت Pebble شرکت Kickstarter که از ساده‌ترین آن‌ها است تا نمونه‌های پیشرفته شرکت های دیگری مانند اپل، سامسونگ، هواوی، ال جی، موتورولا و مایکروسافت که همگی بدنبال جای خوش کردن در مچ دست شما هستند.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 
فاصله بین یک گجت ورزشی مثل قدم شمارهایی که روزگاری بسیار پرکاربرد بودند و یک ساعت هوشمند بشدت کاهش یافته، به نحوی که تعداد زیادی از همین گجت‌ها کارهایی که یک اپل‌واچ می‌تواند انجام دهد را، به خوبی انجام می‌دهند. اما با این حال کدام ساعت هوشمند برای شما مناسب است؟ در این مقاله ما قصد داریم بهترین گزینه را برایتان انتخاب کنیم. پس با ما همراه باشید.

1.  اپل واچ سری2

شروع قیمت از: 369 پوند

اپل با اضافه کردن GPS و خاصیت ضد آب به سری2 ساعت های خود بر ورزشی بودن آن ها مهر تاییدی زده است. به جز اضافه کردن این دو قابلیت که توانایی استفاده از آن در کوهنوردی و شنا را ممکن ساخته، اپل در این سری از یک پردازنده قوی‌تر استفاده کرده که آن را خیلی سریع‌تر نسبت به سری قبلی کرده است. گرچه از نظر ظاهری تفاوت چندانی ایجاد نشده اما از هر بُعد دیگری که نگاه کنید تقریبا تغیراتی ایجاد شده است.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


2.  اپل واچ سری1

شروع قیمت از: 269 پوند

اگرچه GPS یا قابلیت ضد آب بودن سری2 را ندارد اما سری1 به طبع قیمت پایین تری داشته و طراحی زیبای آن به همراه سیستم کنترلی کارآمد و نمایشگر ضربان قلب به گزینه خوبی برای مچ دست شما تبدیل شده است.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


3. سامسونگ Gear S3

قیمت: 349 پوند

آخرین نسخه از ساعت‌های مچی این شرکت نماد پیروزی در هر دو بخش نرم افزار و سخت افزار است. اگرچه این برند به تنهایی بهترین ساعت هوشمند موجود نیست اما بهترین جایگزین اپل واچ سری2 برای کاربران اندروید است.

نکته برجسته آن عمر عالی باتری‌اش است. باتری بزرگ 380 میلی‌آمپری آن و سیستم عامل سبک Tizen OS ، همه و همه Gear S3 را قادر می‌سازد تا تنها با یک بار شارژ پنج روز کارایی داشته باشد. اما این تنها نکته مثبت آن نیست چراکه همانند اپل واچ سری2، GPS داشته و می‌تواند مسافت پیموده را بدون نیاز به گوشی هوشمندتان ثبت کند. همچنین اسپیکری داشته و می‌توانید به تماس‌هایتان به خوبی پاسخ دهید.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


4.  هواوی Watch 2

قیمت: 280 پوند

هواوی Watch 2 در بین یکی از بهترین ساعت هوشمند های سال 2017 قرار گرفت. این ساعت از سیستم عامل Android Wear 2 استفاده می‌کند و بدین معنی است که با آپدیت کردن آن برای بدست آوردن ویژگی ها و امکانات جدید، اصلا کار بیهوده‌ای نکردید.
 
این ساعت از یک پردازنده 1.1GHz اسنپدراگون با 768MB رم، 4GB حافظه داخلی و یک باتری 420mAh استفاده می‌کند. همچنین شما می‌توانید نمونه 4G آنرا تهیه کنید تا بتوانید با همان ساعت هم تماس بگیرید و هم پیام های خود را مستقیما از روی مچ دستتان چک کنید.
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


5.  ال جی Urbane

قیمت: 180 پوند

بیاید صادق باشیم. اسمارت واچ Urbane شرکت LG با سلیقه هر شخصی سازگار نمی‌باشد چراکه استایلش بزرگ بوده و هیچ نکته زیبا و ظرافتی در طراحی فلزی آن به چشم نمی خورد.به گفته خودشان این ساعت هوشمند جوانب مثبت زیادی دارد.عمر باتری عالی، صفحه نمایش دایره ای OLED و درخشان و ...

زمانی که ارائه شد قیمتی بیشتر از 200 پوند داشت درحالی که قیمتش افت کرد و به حدود 180 پوند رسید و بر جذابیتش که شما را به سمت خرید آن پیش برد، افزود.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


6.  موتورولا Moto 360 2

قیمت: 229 پوند

موتورولا با عرضه این ساعت هوشمند به تمام آرزوهای ما پاسخ داده است. پردازنده‌ی آن نسبت به مدل پیشین تغییر کرده و با اسنپدراگون 400 جایگزین شده است و نتیجه آن تحصین برانگیز است. Moto 360 2 در دو سایز 42mm و 46mm عرضه شده است و باعث شده برای اشخاصی که مچ دست شان کوچکتر است هم قابل استفاده باشد. انواع زیاد بندهای در دسترس و آپشن های انتخابی دیگر آن را به زیباترین ساعت هوشمند اندرویدی تبدیل کرده است.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


7.  سامسونگ Gear S2

قیمت: 249 پوند

سامسونگ ما را در این طراحی با یک ساعت پر زرق و برق و یک قاب متحرک روبرو ساخته و در دو مدل متفاوت عرضه شده است. مدل استاندارد و یک مدل کلاسیک که استایلی سنتی دارد. همچنین با سیستم عامل Tizen ارائه شده که با اکثر دستگاه های اندرویدی کار می‌کند.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


8.  فیت بیت Blaze

قیمت:160 پوند

تصور ما بر این بود که ساعت فیت بیت بلیز یک گام در جهت درست برای فیت بیت بود، که قابلیت ساعت هوشمند را نیز اضافه کرده در حالی که ویژگی های لازم برای تناسب اندام را نیز دارا بود. فیت بیت بلیز می‌خواهد که شما خوش حال باشید از این که این دستبند را در حین انجام ورزش به نمایش می‌گذارید. نقص‌هایی نیز دارد از جمله نبود GPS، اما فیت بیت بلیز ساعت هوشمند بسیار خوب و اسپرتی است.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


9. ساعت گارمین فوررانر 630

قیمت: 330 پوند

گارمین فوررانر 630 که یک ساعت تناسب اندام برای دونده های جدی است، یک نمایشگر دینامیکی برای دونده های جدی ارائه می دهد. این ساعت فراتر از استانداردهای ردیابی تناسب اندام کارایی دارد و آمار گسترده ای را ارائه می دهد، همه چیز از لحاظ حرکت تا نوسان های عمودی را حس می کند. آیا شما به همه این ها نیاز دارید؟ شاید نه. اما اگر شما به دنبال بهترین برای مربی‌گری هستید، گارمین فوررانر 630 می تواند گزینه خوبی باشد.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


10. موتورولا موتو 360

قیمت: 150 پوند

ارائه این ساعت هوشمند طوفانی بپا کرد و هنگامی که موتو 360 2 معرفی شد، این طوفان را ربود. اما موتورولا موتو 360 یک ساعت هوشمند است که دارای ظاهر بسیار پر زرق و برق است. این دستگاه از سیستم عامل اندروید استفاده می کند و دارای یک صفحه نمایش بسیار روشن، یک مانیتور ضربان قلب و یک حسگر نور محیط است که اجازه می دهد تا صفحه نمایش آن را با شرایط تاریک و پر نور بدون دخالت کاربر سازگار کند. قیمت آن تا 120 پوند کاهش یافته است اما در هنگام خرید مراقب باشید چرا که آخرین نسخه Android Wear برای آن ارائه نمی شود.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


11.  ایسوس ZenWatch

قیمت:200 پوند

ایسوس، زن واچ را با صفحه ای لمسی به دنیای اقلام پوشیدنی اندرویدی ارائه کرد. رقابت در حوزه ساعت هوشمند شیک، خوب به نظر می رسد، اما زن واچ زیاد دارای ظاهر شیک و خاصی نمی باشد. با کمی استقامت بیشتر، این ساعت یکی از گزینه های برتر ما می‌توانست باشد. به هر حال، این احتمالا تنها زمانی ارزش خرید دارد، که بتوانید آن را به یک قیمت وسوسه انگیز پیدا کنید.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


12.  فسیل کیو فاندر

قیمت: 279 پوند

ساعت هوشمند فسیل کیو فاندر یک ساعت شیک است. در واقع، این یکی از جذابترین ساعت‌های هوشمند موجود در بازار است. با این وجود، دارای نقاط ضعف نیز می باشد. در این خصوص می‌توان به زمان باتری، نبود مانیتور ضربان قلب و ویژگی‌هایی که ارائه می دهد اشاره کرد. گفته می شود، عملکرد خوبی داشته و اگر شما پول نقد اضافی دارید و می‌خواهید یک ساعت هوشمند فوق العاده شیک اندرویدی بگیرید، ساعت فسیل کیو فاندر قطعا ارزش بررسی را دارد.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


13 .گارمین ویو اکتیو

قیمت: 168 پوند

مدل ویوو اکتیو به خانواده ساعت‌های ورزشی گارمین که دارای GPS هستند، پیوست. با قابلیت دانلود برنامه ها، ایجاد ظاهر سفارشی و مخصوص به خود و اطلاع از نوتیفیکیشن ها. ویوو اکتیو به عنوان یک ساعت همه کاره ورزشی به بازار ارائه شد.
 
اما با این حال محدودیت هایی نیز در این ساعت وجود دارد. به عنوان مثال، دارای سنسور ضربان قلب داخلی نمی باشد، اما از آنجا که ویوواکتیو از پروتکل بی سیم ANT+ پشتیبانی می‌کند، به سنسورهای ضربان قلب، سرعت و سنسور هماهنگی شخص ثالث متصل می‌شود و تکنولوژی صفحه تبدیل کننده که به این معنی است که باتری آن یک هفته کارایی دارد. اگر تمرکز شما بیشتر در مورد تناسب اندام باشد نه برنامه های بسیار جذاب، این یک انتخاب عالی است.
 
 معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)
 


14.مایکروسافت بند 2

قیمت: 200 پوند

مایکروسافت بند در طراحی استادانه ظاهر نشده بود. هدف مایکروسافت ایجاد ساعتی بوده که کارایی مچ‌بندهای ورزشی را داشته باشد. یک ترکیبی نادر از حسگر ها و سنسورهای ردیابی سلامت، دارای طراحی معمولی و ویژگی های ساعت هوشمند esque. این یک ایده بلند پروازانه بود و نواقصی را در دنیای سلامتی و تناسب اندام داشت. اما بند 2 تعدادی از این معایب را تصحیح کرده که تعادل مناسبی از ویژگی ها، طراحی و قیمت را ارائه می دهد، هرچند بررسی اطلاعات آن بسیار بهتر از نمونه های دیگر است.
 
معرفی 14 تا از بهترین ساعت هوشمند‌ های 2017 که به بهترین شکل در مچ دستتان جای خوش می‌کنند. (ترجمه)