گفت و گو با ناصر مسعودی، درباره «موسیقی گیلکی»

روزنامه ایران - ندا سیجانی: مهربانی خاصی درنگاهش به چشم می‌خورد؛ موهای یکدست سپید و خط و خطوطی که بر صورتش نقش بسته بیانگر سال‌ها تلاش او در عرصه موسیقی است، آن از سال‌های خیلی دور که موسیقی فولک گیلان را با «کوچک جنگلی» به گوش دنیا رساند و او را به بلبل گیلان شهره کرد. ناصر مسعودی فعالیت خود را ازسال 1328 آغاز کرد و به گفته خویش سابقه کاریش به تاریخ پیوسته و تا به امروز چه درموسیقی گیلکی که زادگاهش بوده وهست و چه درکار ترانه و قطعات فارسی هرچه در توان داشته عرضه کرده است.
 
چکه‌های سبز باران در آواز مرد گیلک 
 
اما نغمه صدای او با زمانه کوک نبود و به مدت 20سال فعالیت هنری  نداشت. استاد مسعودی می‌گوید «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دفترموسیقی خانه من است اگر کسی از خانه‌اش رانده شود این انتظار وجود دارد که با مهربانی بیشتر به خانه‌اش بازگردد نه آنکه مورد کم لطفی قرارگیرد.» مسعودی تأکید مهمی به ریشه موسیقی دارد و براین نظر است که اگرنسل امروز با زمان پیش می‌رود مراقب گذشته هم باشد تا ریشه‌ها واصالت‌ها را فراموش نکنند.» این هنرمند بزرگ بعد از سال‌ها آلبوم موسیقی «حالا چرا» را با تنظیم مجید درخشانی منتشر کرد، اثری که معرف مهمی برای  موسیقی سنتی و گیلکی است. این اثر بهانه‌ای برای گفت‌وگو  و سخن از گذشته است که  در ادامه می‌خوانید.

بعد ازانقلاب فعالیت شما به‌طور کلی قطع شد تا به امروز که آلبوم «حالاچرا» تقریباً بعد از 20 سال منتشرشد.  علت فاصله و دوری از فضای موسیقی به‌چه علت بوده است.

همکاری من با رادیو ازسال 1339 آغازشد حدود 10سال با استاد احمد عبادی در برنامه گل‌ها به مدیریت داوود پیرنیا فعالیت داشتیم و بعد ازفوت ایشان این همکاری با آقایان رهی معیری و محمد میرنقیبی ادامه یافت؛ آن دوران فریدون ناصری، حبیب‌الله بدیعی، علی تجویدی ومصطفی کسروی درشورای موسیقی رادیو بودند ومن درارکسترها موسیقی گیلکی و ایرانی می‌خواندم.

اوایل سال 57- 58 بود موسیقی شرایط واوضاع مساعدی نداشت ومخالفان موسیقی مانع اینگونه برنامه‌های هنری بودند همین امرسبب شد هنرمندانی که دررادیو فعالیت می‌کردند آرام آرام به موسیقی‌های مناسبتی و انقلابی گرایش پیدا کنند؛ بنابراین بعد مدتی به ما گفتند اگرمی‌خواهید با رادیوهمکاری داشته باشد باید درهمین مسیرحرکت کنید.
 
مسئولان وقت رادیو تأکید داشتند باید سرود بخوانم، به آنها پاسخ دادم شناسنامه من درآرشیو موسیقی سازمان موجود است من 22 سال درعرصه موسیقی آوازی فعالیت کرده‌ام بنابراین اگرفکرمی‌کنید صدایم مناسب خواندن سرود است پیشنهاد بدهید دراین زمینه کاری بسازم؛ آنها گفتند اگر موسیقی سنتی فعالیت خود را در رادیو آغاز کرد با شما تماس می‌گیریم؛ ازاین موضوع سال‌ها گذشت و تماسی گرفته نشد و تنها درمحفل‌های دورهمی درکنار هنرمندان قدیمی حضور می‌یافتم. تا اینکه در سال 63 مرحوم عبادی از من دعوت کردند با تلویزیون همکاری داشته باشم.
 
به ایشان گفتم 10سال است کسی سراغی ازمن نمی‌گیرد چرا پس از این همه سال امروز یادی از من کرده‌اند! بعد ازآن دیگر ارتباطی با رادیو و تلویزیون نداشتم تا اینکه آقای بهروز افخمی برای سریال «میرزاکوچک خان جنگلی» تماس گرفتند و تقاضا کردند تیتراژ این کار را بخوانم البته پیش از این توسط شخص دیگری این کار خوانده شده بود اما چون لهجه گیلکی نداشت بزرگان و مفاخر گیلان چون جهانگیرخان سرتیپی به خواندن این کار اعتراض داشتند و سازندگان سریال تصمیم گرفتند ترانه قبلی پخش نشود و به من گفتند طبق سابقه و تجربه شما در موسیقی گیلکی مسئولیت خواندن این کاررا به شما می‌سپاریم.
 
موسیقی تیتراژ این فیلم سینه به سینه منتقل شده و شاعرو آهنگساز آن مشخص نیست و آقای میرزمانی آن دوران تنظیم کار را انجام داده‌ بودند. همین آغازی شد بر فعالیت دوباره من بعد از انقلاب. طی این سال‌ها آلبوم «کوراشیم»، «پرچین» و «قلندر» را با همکاری و تنظیم آقای احمد علی راغب منتشر کردیم و بعد آن نیز چندین تک آهنگ با همکاری آقای اکبر پورمنتشر شد. بعدها هم آلبومی از اشعار شیون فومنی ارائه دادم به نام «هلاچین». اما پس از آن به دلایل مختلفی این دو دهه را دور از بازار موسیقی گذراندم.

درمدتی که گیلان زندگی می‌کردم هرازگاهی دوستان هنرمند جوان کاری می‌ساختند و اگر شعر یا ملودی زیبایی داشت و مورد پسند من بود آن را اجرا می‌کردم البته این گونه کارها به ندرت انجام می‌گرفت من انتظار داشتم شورای موسیقی ازما دعوت به همکاری داشته باشد نه هنرمندان و اعضای ارکستر‌های مختلف که نهایت لطف و مهربانیشان را به ما ثابت کرده‌اند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دفترموسیقی خانه من است اگر کسی از خانه‌اش رانده شود این انتظار وجود دارد که با مهربانی بیشتر به خانه‌اش بازگردد نه آنکه مورد کم لطفی قرارگیرد.

اما درباره علت این سکوت چندساله باید بگویم از یک‌سو بیماری و بعد مهاجرتم از تهران به رشت در این امر دخیل بود و از دیگرسو، تغییر مناسباتی که بر این بازار حاکم شده مرا از ارائه آلبوم دور نگاه داشت. البته بخشی از آن هم برمی‌گردد به وسواس خودم.

بعد ازانقلاب که سرود جایگزین تصنیف شد. هنرمندان بسیاری درعرصه موسیقی آوازی فعالیت داشتند اما چرا تنها مانع ازهمکاری شما بودند؟

تنها مانع من نبودند. اتفاقاً من ازمعدود کسانی بودم که «ممنوع‌الصدا» نشده بودم. از همنسلان من هنرمندان بسیاری چون اکبر گلپایگانی، ایرج خواجه‌امیری، نادر گلچین و نام‌های معتبر و مهم دیگری بودند که امکان تداوم فعالیت را نیافتند. دلیلش را باید از همان مسئولان وقت بپرسید.

برنامه گل‌های صحرایی بیشتر به ترانه‌های محلی می‌پرداخت و هنرمندانی چون شما و خانم سیما بینا دراین برنامه فعالیت داشتید ازآن دوران وآثاری که ساخته شد کمی توضیح می‌فرمایید.

 بهترین خاطرات دوران خواندن من دربرنامه گل‌ها آغاز شد. پیش ازآنکه به تهران بیایم دررادیو رشت به همراه دیگر هنرمندان چون آقای نادر گلچین همکاری داشتیم اما زمانی که به استاد عبادی معرفی شدم ایشان دربرنامه گل‌ها فعالیت داشتند و بعد ازیک آزمون کوتاه دعوت کردند که به رادیوبروم. درواقع بواسطه کمک و راهنمایی ایشان بود که توانستم به برنامه گل‌های صحرایی راه یابم.«بنفشه گل» نخستین کاری بود که دربرنامه گل‌های صحرایی اجرا کردم و بعد ازآن «دلواپسی» کاری ازغلامرضا امانی را خواندم و به دنبال آن آرام آرام کارهایی که پیش ازاین دررادیورشت خوانده بودم را اجرا کردم. اغلب کارها ملودی‌هایی بود که به ذهنم می‌رسید وروی آن شعر یا ترانه می‌گذاشتم و اجرا می‌کردم.
 
چکه‌های سبز باران در آواز مرد گیلک 

این اشعار یا ترانه‌ها سروده خود شما بوده یا آنکه سینه به سینه منتقل شده است؟

ترانه‌ها برگرفته ازموسیقی فولکلور گیلان بود مانند قطعه «لالایی»که درارکستر فارابی با استاد مرتضی حنانه اجرا کردم.شعراین کارتوسط یکی ازهمشهری‌هایم به‌دستم رسید. آن زمان صاحب دختری شدم به‌نام بنفشه و این لالایی را همیشه برای دخترم می‌خواندم.کارهایی که آن دوران ساخته می‌شد همه ازروی عشق وعلاقه بود و برای ساخت چنین آثاری باید جرقه‌ای درذهن هنرمند ایجاد شود.

پیش از انقلاب اسلامی نهضت جنگل شکل گرفت و درواقع شرایط آزادیخواهی وجود داشت و بعد آن آثاری چون موسیقی جنگل برای تیتراژ فیلم میرزا کوچک خان جنگلی ساخته شد.در خصوص ساخت این اثر توضیح می‌فرمایید.

آهنگ ملی – میهنی جنگل را سال 67 اجرا کردم. درکودکی ملودی این کاردرخانواده ما زمزمه می‌شد وگوشمان با داستان جنگل ومیرزا کوچک خان آشنا بود درواقع بزرگان ما برای کسانی که علاقه‌مند به فرهنگ و تاریخ بودند این روایت‌ها را تعریف می‌کردند و همین امر باعث شد این کار را قبول کنم و بخوانم، اما بعد ازآن دیگر به تلویزیون نرفتم.

برنامه گل‌های صحرایی در معرفی موسیقی اقوام و محلی چقدر تأثیر گذار بوده است؟

مؤثر بودن اثردرمانا بودن آن است؛ همین که بعد 50سال بازهم این آثاربه گوش می‌رسد نشان ازساختار آثاری است که هیچ گاه تاریخ مصرف نخواهد داشت اما آثاری که امروزه به گوش می‌رسد به ندرت دارای این خصوصیات است. در واقع دیگرآن حال و هواها وجرقه‌های ذهنی وجود ندارد. نکته دیگراینکه دراجرای موسیقی‌های فولک مانند کارهای گیلکی بسیارمهم است کسی که این کارها را انجام می‌دهد ریشه‌اش به آن منطقه برگردد و ازفرهنگ آن منطقه مطلع باشد باشد.

با توجه به تجربه و سال‌ها فعالیت شما دراین عرصه آیا موسیقی مقامی ما از شرایط خوبی برخوردار است؟

آثاری که امروز به گوش می‌رسد تقریباً ارائه همان کارهای اصیل است وگرایش جوانان به موسیقی و سازهای سنتی چندان چشمگیرنیست واغلب به سمت موسیقی‌های پاپ کشیده شده‌اند البته استعدادهای بسیارخوبی در بین جوانان وجود دارد که باید پرورش یابند و بستری مناسب برای آنها فراهم کنند و قطعاً کارهای مانایی تولید خواهد شد. ما نمی‌توانیم بگوییم زمینه‌ای وجود ندارد به هرحال هنرمندان بسیاری فعالیت می‌کنند منتهی مطلب رسانه‌ها و سیستم‌های دیجیتالی باعث شده همه خواننده شوند و متأسفانه هر کسی به سلیقه خودش به موسیقی‌های فولکلور رنگ و لعابی اضافه کرده است.

این رنگ و لعاب‌ها ازروی اصول صورت گرفته است؟

 بستگی به فردی دارد که این کاررا انجام می‌دهد و اینکه چه هویتی داشته باشد.اگرکسی بخواهد اصالت ملی خودش را حفظ کند سعی می‌کند به اصل موضوع صدمه‌ای وارد نشود اما یک تعدادی هم هستند که با کیبورد و دیگر سازها می‌خواهند برای خود رکورد ثبت کنند.دردوران ما تنها فرستنده‌ای که سال‌های سال مردم ازطریق صدا با هنرمندان آشنا بودند و معرفی شدند رادیو بود. امروزه تنوع موسیقی بسیار شده و صداهای مختلفی به گوش می‌رسد. اما ما هنرمندانی بودیم که اگر کاری بر دلمان نمی‌نشست و به سمت خود سوق نمی‌داد نمی‌توانستیم بپذیریم و این همان اتفاقی است که سبب شده آثار گذشته از دل برآید و لاجرم بردل نشیند درواقع مانا بودن آثارگذشته سبب شده اوضاع موسیقی به تکرارآثار گذشته روی بیاورند. امروزه موسیقی دررسانه تصویری با رنگ و لعاب‌های بسیار به چشم می‌خورد و وقتی تصویر نمایش داده می‌شود دیگر تمرکز و توجه به موسیقی از بین می‌رود.

آن زمان با تعدادی هنرمند که 15-10 نفر بودیم به‌صورت گروهی یک قطعه را چندین بارتمرین و اجرا می‌کردیم و اگر کوچکترین اشتباهی رخ می‌داد از ابتدا شروع می‌کردیم اما درحال حاضرتمامی این کارها تسهیل شده و کلمه به کلمه می‌توانید بخوانید و این اتفاقات به سبب ازدیاد هنرمند است.نسل امروز هنرمندان تلاش بسیاری برای موسیقی می‌کنند اما باید این نکته را بدانند که اگر با زمان پیش می‌روند مراقب گذشته هم باشند و ریشه‌ها واصالت‌ها را فراموش نکنند.

با توجه به نکاتی که اشاره فرمودید آلبوم «حالا چرا» چقدر به حال و هوای موسیقی امروز نزدیک است! آیا همان اصالت‌هایی که تأکید داشتید رعایت شده است؟

بستگی به شنونده آن دارد.موسیقی این کار سنتی است و روی این کار وسواس ودقت بسیاری داشتم. سال 94 درآلمان آقای مجید درخشانی را ملاقات کردم.ایشان دربخش موسیقی یکی از شعبات فرهنگی آلمان فعالیت می‌کردند و من درآلمان اجرای کنسرت داشتم؛ دیگراین فرصت دیدارمهیا نشد تا آنکه اخیراً در رشت همدیگررا دیدیم واین دیدارمنجر به شکل‌گیری آلبوم «حالا چرا» شد. موسیقی این کار برای 20سال گذشته است اما همیشه به این موضوع فکرمی‌کردم تنظیم کاررا به کسی بسپارم که دوست داشته باشد من نیزبا کارهای آقای درخشانی آشنایی داشتم واحساس می‌کردم نبوغ و توان بسیاری در وجود این هنرمند نهفته است؛ زمانی که گوشه‌ای ازملودی این کاررا گوش دادند بسیارلذت بردند و تنظیم آن را برعهده گرفتتد. آقای درخشانی زحمت بسیاری برای این کار کشیدند و فکر می‌کنم کسانی که به موسیقی اصیل علاقه‌مند هستند ازاین کار لذت ببرند. چیزی که در گذشته هوادار بسیاری داشت و به موسیقی بزمی سنتی مشهور بود در این آلبوم دیده می‌شود.
 
یک موسیقی بزمی در یک چارچوب سنتی و موسیقایی درست. این آلبوم کاریست که باید به دل بشیند واین همکاری ادامه خواهد داشت چنانچه تصمیم داریم آلبوم «خورشید خانم» که تمامی موسیقی آن گیلانی است بزودی منتشرکنیم. اشعار این آلبوم از شیون فومنی است که پیش‌تردرآلبوم «هلاچین» با ایشان همکاری داشته‌ام. کارهای شیون فومنی سبک و دیدگاه خاصی دارد و موسیقی‌های چندانی از اشعار این شاعر ساخته نشده است. در مورد شعر قطعه«حالا چرا» هم باید بگویم اصل شعر متعلق به استاد شهریاراست که تضمین آن برای شاعری است به نام عبدالحسین فیض ربانی که همشهری من بود اما ایشان را نمی‌شناختم و شنیده بودم سال‌ها پیش در دریا غرق شده است و دریک مجله این شعر را دیدم که درمقدمه این مجله نوشته بود تضمین شعرشعرای بزرگ باید از روی اصول صورت بگیرد افراد زیادی هستند که اشعار حافظ، مولانا و سعدی را تضمین می‌کنند اما از روی اصول نیست ولی این کار هم وزن شعر استاد شهریار بوده و نزولی به شعر ایشان نداده است.

درارکسترهایی که به موسیقی گیلکی یا آلبوم‌های نواحی اختصاص دارد ازسازهای محلی استفاده نمی‌شود و بیشترسازهای ایرانی است به‌طور مثال در قطعه دریا فقط سه تار استفاده شده است.

من در اجراهایم ازسازهای متنوعی استفاده می‌کنم. آن دوران آثاری که به گوش می‌رسید سینه به سینه بودکه با تعداد اندکی ساز یک اجرا برگزار می‌شد و امروز به‌صورت ارکستر شده اما رنگ آمیزی کار دلیلی براین نیست که بگوییم موسیقی از اصالت خود خارج شده است بلکه بستگی به نحوه برداشت کارواجرا دارد. به هرحال کلام گیلکی است و کارارزشمند.

درخصوص قطعه گیلکی«دریا»که دراین آلبوم قراردارد باید بگویم شعرآن به سال 1325 و زمانی که متفقین در گیلان بودند برمی‌گردد و جهانگیرسرتیپ پورانسان بسیارفاضلی که طبع شعرهم داشتند این کاررا سرودند. سرتیپ پورشاعر و محقق نامدار گیلان دستی هم برآهنگسازی داشت و روی ملودی‌های اروپای شرقی شعرمی گذاشتند. تعدادی از این نمونه کارها چون «جمعه بازار» است که زنده یاد احمدعاشورپور آن را اجرا کرده‌اند. سرتیپ پوراین شعرها را برای آن زمان سروده بودند و چون شهر رشت درآن دوران دروازه اروپا بود و تأکید داشت که اینجا مملکت و شهرمن است به این اشعار می‌پرداختند و این اجازه را به من داد که روی هر کدام از شعرهایی که اجرا نشده است را ملودی بسازم. کسانی که شنونده موسیقی هستند وآشنا به کارهای ما بخوبی می‌دانند که همیشه سعی کرده‌ام شعرهایی را انتخاب کنم که مفاهیم آن هدفمند باشد.

سازهم می‌نواختید؟

خیر. البته به نواختن ساز بسیار علاقه‌مند بودم و همیشه با دقت گوش می‌دادم اما چندان پیگیرآموختن آن نبودم؛ درواقع اغلب ازراه شنیدن آموختم و آشنا شدم وبعدازمرحوم استاد عبادی چون با استادان بسیاری ارتباط داشتم ازهنرهرکدام ازاین بزرگواران بهره بردم وخوشه‌ای چیدم و همین امر زمینه تشویق شد وموسیقی‌هایی که در خلوتم به ذهنم می‌رسید آنها را یادداشت می‌کردم.
 
چکه‌های سبز باران در آواز مرد گیلک

چرا آثار شما کمتراز رادیو پخش می‌شود؟

بایدازمسئولان رادیو سؤال کرد. اشعار وآهنگ‌هایی که دررادیو پخش می‌شود یا آرشیو شده با ارکسترهای بزرگ جمع‌آوری شده است و دلیل پخش نشدن آن را نمی‌دانم من بارها به دوستان تهیه‌کننده پیشنهاد کرده‌ام کارهای آرشیو را ممیزی کنند و آثاررا گوش بدهند و به ملودی، کلام و ارکستر آن توجه لازم داشته باشند.

شما اشاره داشتید اغلب از راه گوش موسیقی را آموخته‌اید آیا امروز هم این روش آموختن را توصیه می‌کنید؟

منظورمن ازگوشی این است که موسیقی، ردیف‌ها وگوشه‌ها را با گوش جان می‌شنیدم. درگذشته چون همه گرفتارمایحتاج زندگی بودند شرایط زندگی به گونه‌ای بود که ازدرس خواندن تا کارکردن و آموختن موسیقی به‌صورت مقطعی انجام می‌گرفت منتهی به سبب علاقه‌ای که وجود داشت همیشه به‌دنبال موسیقی بودم. به‌طورمثال مدتی نزد استاد علی اکبرخان شهنازی آموزش موسیقی می‌دیدم وسپس درسال ۱۳۳۴ به گیلان بازگشتم و در رشته تئاتر به فعالیت پرداختم. ضمن اینکه استفاده از روش‌های سنتی در کنار شیوه علمی همیشه می‌تواند مؤثر باشد. شما وقتی آموزش شنیداری را هم در کنار آموزش آکادمیک تجربه می‌کنید، دیگر ماشینی و بدون حس و خط کشی شده نمی‌خوانید.

استاد محمود خوانساری ازخوانندگان بسیارخوب موسیقی هستند با توجه به آشنایی دیرین شما چرا ایشان نسبت به دیگر خوانندگان برنامه گل‌‌ها مغفول ماندند؟

با مرحوم محمود خوانساری سال‌های سال دوستی و آشنایی داشتم.ایشان یکسال پیش از من به رادیو رفتند و در برنامه برگ سبز فعالیت داشتند آن زمان چون تعداد فرستنده و هنرمندان اندک بود همین تعداد معدود نیزبا جان و دل برای موسیقی تلاش می‌کردند و بسیاراثرگذار بودند.در برنامه‌های گل‌ها هنرمندانی چون اکبر گلپایگانی، ایرج خواجه امیری و... حضور داشتند آقای محمودی هنرمندی خجول و کم رویی بودند و ترجیح می‌داد بیشتردربرنامه تکخوانی باشد و تمایلی نداشت جایی روی صحنه برود. تا آنجا که اطلاع دارم تا آن زمان که ایشان دررادیو فعال بودند کارهایی با مرحوم اسدالله ملک داشته‌اند اما متأسفانه خیلی زود فوت کردند. مرحوم خوانساری صدای بسیار گرمی داشت و مخاطبان از صدای این هنرمند لذت می‌بردند اما بعد از فوت ایشان متأسفانه آثارش بسیار کم پخش شد.

به ترانه‌های عامیانه و کوچه بازاری هم می‌پرداختید؟

بله.کارهای بسیاری دراین خصوص انجام داده‌ام اما متأسفانه از رادیو پخش نشد و امروز هم بکلی پخش نمی‌شود اما خوشبختانه گویا بحر طویل خواندن مد شده است. در دوران ما قاسم جبلی و منوچهرشفیعی و بهرام سیر بودند که به‌عنوان خواننده روز فعالیت می‌کردند. این شاخه از موسیقی ما اتفاقاً بسیار هم مهم و تأثیرگذار بوده است.

سال 43 با استادانی چون فرهنگ شریف وروح‌الله خالقی سفری به روسیه داشتید خاطراتی ازآن دوران را بیان می‌کنید؟

درآن سال روح‌الله خالقی سرپرست برنامه گل‌ها بود ایشان درانجمن روابط فرهنگی فعالیت داشتند آن زمان پیش ازما هنرمندان دیگری به شوروی رفته بودند وتبادل فرهنگی - هنری داشتند این تبادل فرهنگی مدتی تعطیل شد و زمان آقای معینیان به آقای خالقی پیشنهاد کردند ایشان هم گروهی را انتخاب کردند.من در بخش کارهای محلی انتخاب شده بودم و نوازندگانی چون آقای بدیعی، فرهنگ شریف، جهانگیرملک، مهدی خالدی در بخش موسیقی ایرانی که به مدت 16 روز در باکو اجرای برنامه داشتیم که بسیارابرازعلاقه کردند و بعد ازآن هنرمندان بزرگ آذربایجان به ایران آمدند.

اجرا وکنسرتی در تهران خواهید داشت؟

کنسرتی در شهررشت برگزار کردم که اغلب نوازندگان آن جوان بودند. دوستانی بودند که بسیار تأکید داشتند چون بعد سال‌ها کنسرت برگزار می‌کنم ازتهران ارکستر بیاوریم اما من به دوستان گفتم نوازندگان جوانی که در ارکستر ما هستند تحصیلکرده این دوره و عاشق موسیقی هستند و عشق به اینکه یک روز روی صحنه دیده شوند. البته قرار براین است با همین گروه یک برنامه‌ای در تهران برگزار کنم.

شرایط امروز موسیقی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

باید برای هنرمندان فضا و بستری برای موسیقی ایجاد شود تا بتوانند حرف‌هایشان را بزنند. موسیقی امروز جایگاهی ندارد نفس با موسیقی است اما متأسفانه مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد.

نقدی هم به نسل امروز خوانندگی وآهنگسازی دارید؟

به‌خاطردارم یک روزدرآلمان با مرحوم علی اصغر بهاری صحبت می‌کردم به ایشان گفتم چه کسی در رادیو بخوبی کمانچه می‌نوازد گفتند همه بهتر هستند (می‌خندد) شرایط امروز هم همین است. موسیقی آوازی کمتر شده و دیگر فضا و زمان برای مرکب‌خوانی آماده نیست. عمده کاری که یک خواننده انجام می‌دهد یک کار آهنگین با مدت زمان بسیارکوتاه آوازخوانی است اما درآن روزگارفرصت بیشتری برای مرکب‌خوانی بود البته دیگرشنونده‌ای هم برای شنیدن موسیقی اصیل و گذشتگان نیست و امیدواریم آیندگان این موسیقی را حفظ کنند و به بیراه نبرند.

 اتفاق خوبی که این روزها به گوش می‌رسد نصب کاشی بر سردرمنزل مفاخر واهالی فرهنگ وهنرو قدردانی  از  این بزرگان است اتفاقی که چندی پیش برای شما هم انجام شد نظر شما در این باره چیست؟

دراین چندماه گذشته هم سردیس من در سبزه‌میدان شهررشت نصب شد و هم نصب کاشی برسر درمنزلم، البته به نظرمن این کارها رو بنایی است و اصل قضیه چیزدیگری است.

بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

ماهنامه دیده بان: میان بازیگر بودن و مجری بودن تفاوت و فاصله زیاد است اما خیلی ها این فاصله را نادیده می گیرند و هر دو حیطه را تجربه می کنند. شاید جالب ترین اظهارنظر در این زمینه متعلق به همان بازیگری است که مجری شده بود و در حین اجرای برنامه اش می گفت: «من مجری نیستم. درواقع الان دارم نقش مجری را بازی می کنم.» در سینما و تلویزیون ایران تا امروز بعضی از بازیگران نقش مجری را بازی کرده اند و بعضی از مجری ها هم به اجرای یک نقش سینمایی یا تلویزیونی پرداخته اند. برخی دیگر هم البته در هر دو حیطه توانمند و متخصص بوده اند. بیایید با برخی از این چهره ها آشنا شویم.

حسنی نگو یه دسته گل!

فرزاد حسنی

کسی درست یادش نیست که او اول مجری بود و بعدا بازیگر شد، یا برعکس. اولین خاطره ای که از فرزاد حسنی بازیگر داریم به سریال پرطرفدار «مسافری از هند» بر می گردد و اولین تصویری که از فرزاد حسنی مجری در ذهن مان مانده به اجراهای او در دو برنامه نوجوانانه «نیم رخ» و «کوله پشتی» بر می گردد که دومی بعدها از حالت نوجوانانه اش خارج شد و سر و صدای زیادی هم به پا کرد.
 
 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

حسنی با توسل به صراحت لهجه اش و سوالات تند و تیزی که از مسئولان می پرسید خیلی زود حسابش را از سایر مجری های تلویزیون جدا کرد و به شهرت رسید. برخورد حسنی با سردار رادان، رییس پلیس وقت تهران از فرازهای دوران کاری او بود که به یکی از دلایل بالارفتن شهرت و محبوبیتش هم تبدیل شد.

چند سال بعد ازدواج این مجری- بازیگر با آزاده نامداری این دو را به یکی از پرسر و صداترین زوج های هنری تبدیل کرد والبته جدایی زودهنگام این زوج محبوبیت هر دو آنها را تحت تاثیر قرار داد.

رابطه حسنی و تلویزیون ایران در سال های اخیر شبیه طرح زوج و فرد شده است! او معمولا نصف سال را ممنوع الکار و ممنوع التصویر است اما نصف دیگر سال پول خوبی از تلویزیون می گیرد تا تدارک یک برنامه پرزرق و برق را برای لحظه تحویل سال ببیند. به هر حال این هم یک شکل جدیدی از حسنی بودن است.
 


طلوع ماه و مالک اشتر

داریوش ارجمند

یکی از قدیمی ترین بازیگران سینما، تلویزیون و تئاتر که بعد از سال ها بازیگری روی صحنه و مقابل دوربین بالاخره هوس مجری شدن هم به سرش زد و برنامه «طلوع ماه» را در تلویزیون اجرا کرد. داریوش ارجمند وقتی به فکر اجرای یک برنامه تلویزیونی افتاد که پیش از آن مراحل ترقی را هم در سینما و هم در تلویزیون سپری کرده و به اوج رسیده بود. البته در آن زمان هنوز از حشمت فردوس خبری نبود اما ارجمند برای عامه مخاطبان با نقش مهم و به یادماندنی مالک اشتر شناخته می شد.
 
 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

او در برنامه «طلوع ماه» کار بسیار سختی داشت چون این برنامه با حضور بزرگترین استادان و دانشمندان ایران مباحث تخصصی، علمی و فرهنگی را دنبال می کرد. ارجمند که در سینما و تلویزیون تقریبا همه گونه نقشی را ایفا کرده و در تمامی آنها هم موفق بوده، از این آزمون هم تا حدود زیادی موفق بیرون آمد. اگرچه دیدگاه ها و نظرات در مورد نتیجه کار او بسیار متفاوت بود اما او در قامت یک مجری از خیلی از بینندگان و کارشناسان تلویزیون نمره قبولی گرفت.
 


آقای تاک شو

رضا رشیدپور

رضا رشیدپور اولین بار با اجرای برنامه صبحگاهی شبکه 3 در تلویزیون دیده شد و الان هم بعد از چندین سال همچنان در برنامه صبحگاهی همان شبکه حاضر است. اما در فاصله این دو برنامه و این سال ها او فعالیت های مختلفی داشته و حاشیه های بسیاری را هم پشت سر گذاشته است.
 
 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده
 
رشیدپور بعد از اینکه با اجرای برنامه های صبحگاهی چهره اش را نزد بینندگان تلویزیون تثبیت کرد، وارد حیطه پرمخاطب تری شد و  چند برنامه ستاره محور را اجرا کرد که به مصاحبه هایی بی پرده و مردم پسند با ستاره های سینما و تلویزیون ایران اختصاص داشتند.

«شب شیشه ای»، «مثلث شیشه ای» و چند جنس شیشه ای دیگر، «تاک شو»هایی بودند که او در تلویزیون و اغلب در شبکه 5 اجرا کرد و به پشتوانه همین برنامه های پرطرفدار، برند خود را تثبیت کرد.

ورود رشیدپور به دنیای بازیگری و سینما توسط حمید نعمت الله و با فیلم «بی پولی» کلید خورد. او بعدا در «سوپراستار»، «شیش و بش»، «در امتداد شهر» و چند فیلم مشابه دیگر هم بازی کرد اما در مجموع بازیگری را به اندازه اجرا جدی نگرفت. رشیدپور هم مثل خیلی از مجری های تلویزیون مدتی در صدا و سیما ممنوع الکار شد و به شبکه های اینترنتی روی آورد. اما مدتی است دوباره به تلویزیون برگشته تا باز هم بینندگان سحرخیز شبکه 3، روزشان را با تصویر و صدای او آغاز کنند.
 


مثل یه نور کوچولو اومدی ستاره شدی و...

شهاب الدین حسینی

این یکی از قدیمی ترین و مطرح ترین چهره هایی است که از اجرای یک برنامه تلویزیونی شروع کرد و تا ستاره شدن در سینما و جوایز بین المللی در بازیگری پیش رفت. تصویر شهاب حسینی سال 1377 برای اولین بار در تلویزیون دیده شد. یعنی زمانی که او 25 سال داشت و به عنوان مجری در برنامه جوانانه «اکسیژن» مقابل دوربین قرار گرفت.
 
 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

18 سال بعد وقتی شهاب حسینی جایزه ارزشمند بازیگری را از جشنواره کن فرانسه گرفت، تصاویر کوتاهی از همان برنامه اکسیژن در کانال های مجازی و تلفن های همراه دست به دست می شد تا نقطه شروع کارهای هنری توسط این برنده نخل طلا را به همه یادآوری کند.
در میان تمام چهره هایی که به عنوان مجری کارشان را آغاز کرده و بعدا به حیطه های دیگر و درجات بالاتری رسیده اند، قطعا شهاب حسینی امروز بالاترین جایگاه را دارد. او علاوه بر یک کارنامه موفق بازیگری در سینما، تجربه فیلمسازی و کارگردانی را هم با «ساکن طبقه وسط» به دست آورده و حالا هم در حال اجرای نمایش «اعتراف» روی صحنه تئاتر است. نمایشی که نام او را به عنوان کارگردان و بازیگر بر پیشانی خود دارد.
 


استندآپ بازیگر

رامبد جوان

رامبد دیگر نیاز چندانی به معرفی ندارد، چون هم در قامت بازیگر شناخته شده است و هم در قامت مجری و برنامه ساز، یکی از پرطرفدارهای تلویزیون محسوب می شود. رامبد جوان با «همسران» و «خانه سبز» شروع کرد و تقریبا دو دهه بعد از آن ورود پرسر و صدا و مملو از جست و خیز، حالا به جایی رسیده که نویسندگی، کارگردانی و بازیگری را در هر دو مدیوم سینما و تلویزیون تجربه کرده است.
 
 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

او به عنوان کارگردان، هم سریال پربیننده تلویزیونی را در کارنامه اش دارد و هم فیلم سینمایی پرفروش و موفق. به عنوان بازیگر هم کارنامه ای پر از نقش های مختلف از او به جا مانده و حالا هم چند سالی است که به عنوان تهیه کننده، مجری و همه کاره برنامه «خندوانه» یکی از پربیننده ترین برنامه های تلویزیونی این سال ها را می سازد و حالا برنامه دنبال دارش را به فصل چهارم هم رسانده است.

رامبد جوان البته تجربه اجرای تلویزیونی را سال ها قبل از اجرای خندوانه با برنامه «خانه ای با طرح نو» در سال 86 به دست آورده بود که این برنامه را به همراه اشکان خطیبی اجرا می کرد. این دو بعدها با برنامه «گپ» این تجربه را به شکل دیگری ادامه دادند و البته در «گپ» سحر دولتشاهی هم در کنار رامبد و اشکان خطیبی حضور داشت.
 


جشنواره‌ی احسان

احسان کرمی

احسان کرمی از آن دسته مجریانی است که با تیم منصور ضابطیان و رادیو هفتی ها در تلویزیون مطرح شد. بنابراین او هم مثل همه اعضای آن تیم و آن برنامه از تشخص خاصی در کارش برخوردار است. کرمی به موازات اجراهایش در برنامه «رادیو هفت» در شبکه بازار هم فعالیت داشت و معمولا برنامه هایی اجرا می کرد که سطح کیفی آنها همیشه بالاتر از متوسط بود. کرمی که کارش را در رادیو آغاز کرده بود، کم کم جای پایش را در تلویزیون محکم کرد و طی دو، سه سال اخیر بالاخره پایش به صحنه تئاتر هم رسید. او البته در زمینه بازیگری بدون پشتوانه هم نبود و آموزش های لازم در زمینه بدن و بیان را نزد میکاییل شهرستانی گذرانده بود.
 
 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

کرمی نخستین بار با نمایش «P2» در تالار حافظ روی صحنه رفت و در این نمایش با آزاده صمدی همبازی بود. بعد از آن دو، سه تئاتر دیگر با بازی او روی صحنه رفت و مهم ترین کارگردانی که کرمی فرصت کار با او را پیدا کرد، محمد رحمانیان بود.

کرمی همین 4 ماه قبل با نمایش «مانوس» در سالن قشقایی تئاتر شهر روی صحنه بود که آخرین اجرای صحنه ای این بازیگر- مجری محسوب می شود. او در کنار فعالیت های بازیگری اش کار اجرا را نیز همچنان با جدیت ادامه می دهد و اجرای برنامه های مهمی از قبیل اختتامیه جشنواره فجر و... در سال های اخیر به او سپرده شده است.
 


یه جوک بگم؟

بهنوش بختیاری

بهنوش بختیاری هم یک ناخنک کوچکی به دنیای اجرا زده و به عنوان مجری در یک برنامه تلویزیونی ظاهر شده است. بختیاری که اولین تجربه های بازیگری اش هم در تلویزیون اتفاق افتاد و بعدها به سینما رسید، در اولین روزهای افتتاح شبکه نسیم برنامه ای را در این شبکه اجرا می کرد. بختیاری زمانی به کار اجرا روی آورد که پیش از آن در 28 تله فیلم سینمایی و نزدیک به 20 سریال تلویزیونی بازی کرده بود. درواقع او به عنوان یکی از شناخته شده ترین چهره های کمدی برای اجرای این برنامه انتخاب شد.
 
 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

این برنامه موضوعی طنزآمیز داشت و مجری برنامه باید برای بینندگان تلویزیون لطیفه و جوک تعریف می کرد. لطیفه هایی که اغلب آنها از شبکه های اجتماعی و کانال های مجازی به دست می آمدند و لحن بهنوش بختیاری برای اجرا و تعریف کردن آنها مناسب به نظر می رسید. این برنامه که «آبرنگ» نام داشت ها بعد از مدتی با روی غلطک افتادن برنامه های شبکه نسیم تعطیل شد و جای خود را به برنامه های جدیدتری داد.
 


بلیت رفت و برگشتِ تلویزیون- سینما

پژمان بازغی

او یکی از افراد این لیست بود که مسیر را تقریبا برعکس سایرین پیمود و از بازیگری به اجرا رسید. البته فعالیت بازغی به عنوان مجری تلویزیونی چندان هم گسترده نیست و به چند برنامه مناسبتی و گهگاهی محدود می شود. اما او با چهره خوب و فن بیان مناسبش در این زمینه هم مانند بازیگری موفق عمل کرد و کارنامه خوبی از خود به جا گذاشت.
 
 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

بازغی اخیرا با اظهارنظری در مورد محمدرضا گلزار که در یک برنامه تلویزیونی عنوان شد، بسیار خبرساز شده است. او این جملات را وقتی میهمان یک برنامه تلویزیونی بود به زبان آورد و زمانی که مجری بود کمتر از این اظهارنظرها می کرد.
 


دانشگاه تربیت مدرس!

امیرحسین مدرس

او هم یکی از قدیمی ترین چهره های این حوزه است که کار اجرا را از سال های خیلی دور و کار بازیگری را هم چند سال بعد از آن آغاز کرد. امیرحسین مدرس، متولد شهریورماه سال 1349 در تهران در عرصه های دیگری هم فعال بوده و حالا دیگر به عنوان مجری، خواننده، شاعر، نویسنده و بازیگر شناخته می شود.
 
 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

شروع فعالیت او با برنامه «نیم رخ» بود که از برنامه های مجری محور صدا و سیما محسوب می شد و تقریبا تمام کسانی که در این برنامه به عنوان مجری کار کردند بعدها توانستند در این کار سری بین سرها در بیاورند.

مدرس علاوه بر «نیمرخ» در مسابقه «هوش برتر» نیز به عنوان مجری حضور داشته و در سریال های «راستش را بگو»، «یوسف پیامبر»، «یادآوری»، و... بازی کرده است. او در سینما هم سابقه بازیگری در چند فیلم از جمله «نرگس مست»، «در امتداد شهر»، «ما همه گناهکاریم» و «گرگ و میش» را در کارنامه دارد. آلبوم های موسیقی «ماه نی»، «خورشید» و «روز رستاخیز» هم از آثار او در حوزه موسیقی هستند.

مدرس برخلاف دیگر مجریان جوان تلویزیون از جمله فرزاد حسنی، علی ضیاء، احسان علیخانی و.. در تمام این سال بدون سر و صدا فعالیت کرده و حاشیه خاصی نداشته است. احتمالا او تنها مجری صدا و سیما محسوب می شود که حتی یک روز هم در این سازمان ممنوع الفعالیت نبوده است!
 


مجری با زیرپوش رکابی

نوید محمدزاده

نوید محمدزاده با درخشش دو، سه سال اخیر در سینما و جوایز متوالی اش چشم ها را خیره کرده و طرفداران سینه چاک زیادی هم دارد. او حالا آن قدر مشهور و پرطرفدار است که وقتی حمید گودرزی می گوید سینما افتاده دست کاراکترهای کثیفی با زیرپوش رکابی، همه یاد نوید می افتند. اما شاید خیلی ها نمی دانند او قبل از بازیگری مقابل دوربین، در یک برنامه تلویزیونی مجری بوده است.
 
 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

نوید محمدزاده، متولد فروردین ماه 1365 در ایلام، آموزش های بازیگری را ابتدا در یک موسسه بازیگری در کرج آغاز کرد. او بعد از طی کردن این دوره بازیگری، کم کم وارد دنیای تئاتر شد اما از طرف دیگر در برنامه «دوستان» در شبکه جام جم هم مدتی به کار اجرا مشغول بود. این برنامه تلویزیونی که مخاطبانی در رده سنی نوجوان داشت، چند مجری جوان هم تربیت کرد که اتفاق بعضی از آنها بعدها به بازیگران خوبی تبدیل شدند.
 
از جمع مجریان آن برنامه در حال حاضر نوید محمدزاده، سارا رسول زاده، کیوان ساکت اف، میثم نوروزی و... در تئاتر و سینما و تلویزیون به بازیگری مشغول اند. نوید اما خیلی زودتر از بقیه مطرح شد. او در تئاتر بسیار درخشید، در سینما با همان دو، سه کار اول، میخ خودش را محکم کوبید و در جشنواره های داخلی هم که دائما برای دریافت جایزه روی سن می رفت. او حالا جوان اول این سینما است. انتخاب اول همه کارگردان ها برای بازی در نقش جوان های عاصی و عصبی. جوان هایی که حتی اگر در فیلمنامه و روی کاغذ هم عصبی نباشند، در هنگام خلق شدن توسط این بازیگر کمی عصبی می شوند!
 


پدرخوانده 5
 
مهران مدیری

تقریبا از زمانی که نشستن پای تلویزیون را یاد گرفتیم مهران مدیری هم همیشه در یکی از شبکه ها مشغول خنداندن مان بوده است! او نه تنها خودش می تواند یکی از مهمترین چهره های پرونده مجری- بازیگرها باشد بلکه شاگردان زیادی هم تربیت کرده و بازیگران بزرگی زیر دستش به شهرت رسیده اند که حالا خودشان می توانند جایی در این مطلب داشته باشند.
 
 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده
 
به طور مثال مهران غفوریان و جواد رضویان که اخیرا در برنامه «سه شو» در شبکه 3 به عنوان مجری روی صندلی نشستند؛ می توانند در این جای داشته باشند. اما بزرگ تر همه آنها یعنی مهران مدیری تقریبا ربع قرن پیش در تلویزیون این کار را آغاز کرده و بعدها در شبکه نمایش خانگی به این کار ادامه داده است. او در اجرای برنامه سبک جدیدی را ابداع کرد و توانست در صمیمیت با مخاطبان برنامه اش از همه مجری های قبل از خودش سبقت بگیرد.
 
همان طور که در بازیگری، نگاه کردن به دوربین را اولین بار مدیری ابداع کرد و جا انداخت، در اجرا هم امضاهای خاص این کمدین آن قدر برای مخاطبان دلچسب بوده که بعدها دیگران هم از آنها استفاده کرده اند. او اخیرا با برنامه دورهمی کاملا در قالب یک مجری فرورفته و حتی مصاحبه هایش از تاک شوهای خیلی از مجریان قدیمی این حوزه بهتر و دیدنی تر از کار درآمده اند.

آیا «اکسیدان» به اسلام و ادیان الهی توهین کرده؟!

روزنامه شرق - بهناز شیربانی: «اکسیدان» ازجمله فیلم‌هایی است که پیش از اکران عمومی‌اش، فضایی پیرامون اصلاحیه‌های فراوان فیلم از سوی ارشاد و بعد‌تر تحریم آن از سوی حوزه هنری سروصدای زیادی درست کرد؛ فیلمی که دومین ساخته کارگردان جوانش، حامد محمدی، است و تهیه‌کننده باسابقه سینمای ایران منوچهر محمدی ١٣ سال پس از تجربه ساخت فیلم مارمولک، بار دیگر به سراغ ساخت فیلم کمدی رفت؛ فیلمی که به زعم نویسنده و کارگردانش برای بیان برخی موضوعات، نیاز به لحن کمدی داشت و باید در این قالب قصه‌اش را تعریف می‌کرد، اما قطعا این فیلم هم نظیر بسیاری از فیلم‌ها دچار سوءتفاهم‌های فراوانی شد و تا جایی پیش رفت که برخی از نمایندگان مجلس خواستار توقیف این فیلم شدند. در ادامه، صحبت‌های دو فیلم‌ساز از دو نسل متفاوت را می‌خوانید. این‌بار فریدون جیرانی مقابل حامد محمدی نشست و از حواشی اکران فیلم اکسیدان و مخالفت‌هایی پرسید که به‌زعم او خیلی ربطی به خود فیلم ندارند و در ادامه به چگونگی ساخت کمدی در ایران رسیدند.
 
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

فریدون جیرانی: وقتی «اکسیدان» را با مردم دیدم، هیجان‌زده شدم. این فیلم مردم را شاد می‌کند و درنهایت مخاطبان سالن را با حس‌وحال خوب ترک می‌کنند و درعین‌حال هم لحن سرخوشی دارد. پشت تمام شوخی‌ها نگاهی وجود دارد که به‌زعم من مشخص است از صافی ذهنی عبور کرده که به موضوعات سلامت نگاه می‌کند. در چنین شرایطی واقعا معنی مخالفت‌ها را درک نمی‌کنم. مگر نمی‌گویند با سینمایی مخالفیم که سیاه‌نماست و موضوعات تلخی را مطرح می‌کند؟ خب «اکسیدان» فیلمی است که نه تلخ است و نه سیاه‌نما! دعوا سر چیست؟

حامد محمدی: چون عملا خودم یک طرف دعوا هستم، قضاوت‌های من ممکن است کمی جنبه احساسی پیدا کنند... .

جیرانی: هرچی... بگو دعوا سر چیست؟

محمدی: من هم هنوز متوجه نشده‌ام واقعا مسئله برخی‌ها با فیلم چیست؟ آقای جیرانی! شما بهتر می‌دانید، کمدی اجزایی دارد که معمولا شوخی‌ها در آن تعریف می‌شوند، محورهایی مثل شوخی‌های اروتیک، سیاست یا شوخی با اصناف مختلف و... اگر این موارد را از کمدی بگیریم با چه‌چیزی باید شوخی کنیم؟ چه موضوعاتی را باید دست‌مایه ساخت فیلم کمدی قرار داد؟ بخشی از مخالفت‌ها و هجمه‌هایی که درباره «اکسیدان» مطرح است، این است که فیلم شوخی‌های اروتیک دوپهلو زیاد دارد.

جیرانی: خب ما در فیلم‌های دیگر هم چنین شوخی‌هایی داریم...

محمدی: دست‌کم در همین فصل اخیر اکران سینماها فیلم‌هایی داشتیم که چنین شوخی‌هایی داشتند.

جیرانی: اتفاقا قبلا در فیلم‌هایی که در حوزه هنری ساخته شده بود هم همین شوخی‌ها را داشتیم؛ مثلا در فیلم «مرد عوضی» یا «مومیایی ٣» از این شوخی‌ها فراوان داشتیم، اما کسی آن زمان در مورد این فیلم‌ها اعتراضی نکرد و سروصدایی به‌پا نشد. داستان چیست؟ آیا این حواشی جنبه سیاسی دارند؟ آیا بخشی از آن مخالفت با پدر شماست؟

محمدی: به‌ نظرم بخشی از این موارد به آقای محمدی برمی‌گردد، زمانی هم که ایشان دید فشارها روی فیلم زیاد شد و نگرانی مرا دید، گفت: «نگران فیلم نباش و بعضی از این حواشی مسئله شخصی با من است و به‌نوعی انتقام‌های شخصی است». آقای جیرانی! با سن‌وسالی که دارم و تجربه‌های اندکم در سینما این موضوع را خوب متوجه می‌شوم که حسادت اهالی سینما عجیب است! چیزی که خود اهالی سینما دوست ندارند درباره‌اش حرف بزنند و باز شود، اما شما دیدید و من هم دیدم، جلو من کارگردان نوعی می‌نشینند و تشویقم می‌کنند و از کارم تعریف و تمجید می‌کنند، ولی پشت‌سر حرف دیگری می‌زنند!

جیرانی: کاملا قبول دارم، به این دلیل که من هم ٣٠ سال است در این سینما نفس می‌کشم، ما کارگردان‌ها تنها صنفی هستیم که برخلاف دیگر صنوف با هم دوست نیستیم و اتفاقا دشمن هستیم؛ مثلا خوشحال نیستیم فیلم تو می‌فروشد، برعکس ناراحتیم... .

محمدی: یا ناراحت می‌شویم اصغر فرهادی اسکار می‌گیرد!

جیرانی: من ناراحت‌شدن این دوستان را دیدم و در آدم‌هایی این ناراحتی را دیدم که اگر اسم بیاورم باور نمی‌کنی.

محمدی: راستش متأسفانه باور می‌کنم و در این سال‌ها به این نتیجه رسیده‌ام که از اهالی سینما باید این مسائل را باور کرد.

جیرانی: باز هم برمی‌گردم به سؤال قبلی که مطرح کردم؛ فیلم لحن سرخوشی دارد و پایانی دارد که مخاطب با حال خوب سالن را ترک می‌کند و درعین‌حال لحن فیلم هم تند نیست. یک روحانی خوب و یک کشیش خوب در فیلم می‌بینیم و با تمام این ویژگی‌ها مخالفت با فیلم شما را متوجه نمی‌شوم.

محمدی: ما هم نفهمیدیم چه اتفاقی افتاده.

جیرانی: «اکسیدان»، فیلم خوش‌ساختی است، به‌هیچ‌وجه مبتذل نیست، بازی‌های خوبی در فیلم می‌بینیم. دیالوگ‌ها بی‌نظیرند و این تمام ویژگی‌هایی است که می‌توان به تماشای یک فیلم خوب نشست.

محمدی: تحلیل خودتان از این مخالفت‌ها چیست؟

جیرانی: درست نمی‌دانم، اما فکر می‌کنم فیلم بهانه است و فضایی شکل گرفته و درواقع فیلم شما در آن فضا قرار گرفته و می‌توان از یک جریان سیاسی حرف زد که وقتی خودش رشته کار را در اختیار داشته به فیلمی پروانه داده که عده‌ای نمی‌توانستند تحمل کنند و حالا آن جریان علیه عده‌ای که مخالف بودند اقدام کرده و به نظرم این اتفاق بسیار سیاسی است و اصلا نمی‌توان از منظر سینمایی به آن نگاه کرد.

محمدی: سیاست هم که به نظر من در این شرایط کشور خیلی قابل تحلیل نیست... .

جیرانی: نه. سیاست قابل تحلیل هست از این زاویه، که به‌هرحال یک عده انتخابات را باختند و حالا دولت جدید چهار سال دیگر به کارش ادامه می‌دهد و در این شرایط عده‌ای فکر می‌کنند نباید فضای آرامی داشته باشیم تا دولت نتواند درست کار کند. ضمن اینکه حسادت به منوچهر محمدی زیاد است و هستند آدم‌هایی که تلاش می‌کنند به هر نحوی به‌اصطلاح زیر پای پدر شما را خالی کنند. خودت تا چه اندازه فکر می‌کنی وجود سیاست در سینما می‌تواند مانع رشد فیلم‌سازی یا رشد نسل جوانی مثل شما شود؟ سیاستی که نگاهش هم نگاه درستی نیست؟

محمدی: کمی به عقب برگردیم، به نظرم سیاست در کشور ما آلوده شده است. ما می‌دانیم در تمام دنیا سیاست با دروغ گره خورده است. در سیاست دو به‌علاوه دو، چهار نخواهد شد و قرار هم نیست چهار شود. اگر سیاست‌مدار دوست داشته باشد، دو به‌علاوه دو می‌شود چهار، اگر دوست نداشته باشد می‌شود پنج یا سه و... .
 
همان‌طور که دیدید، در هشت سال دولت آقای احمدی‌نژاد هر چیزی می‌توانست اتفاق بیفتد. وقتی سیاست با تفکرات شخصی یا چیزهایی که معنای سیاست نمی‌دهد همراه شود، پوششی می‌شود روی سیاست؛ در این شرایط کار سخت می‌شود و زمانی که قصد‌ داری تا به ذات سیاست برسی، همه‌چیز سخت‌تر شده است، چراکه دیگر پوششی روی آن است که وقتی می‌خواهی حرفی بزنی یا حتی انتقادی مطرح کنی، گاهی به این شکل که با چه و چه مخالفت می‌کنید تعبیر می‌شود!
 
یعنی یکباره، برچسب خیلی بزرگی روی شخص شما و بعد هم اثرتان زده می‌شود که به این راحتی‌ها نمی‌شود جواب داد. اجازه بدهید مصداقی صحبت کنم؛ مثلا درباره فیلم «اکسیدان» می‌گویند نامه‌ای از مجلس آمده که در آن نوشته شده این فیلم به اسلام و ادیان الهی توهین کرده، اینجاست که یکباره برچسب بزرگی به فیلم زده می‌شود که حیرت می‌کنید تا نشان دهید و حالا باید تلاش کنید مسلمان هستید و ضدانقلاب نیستید و قرار هم نیست با فیلمتان کاری کنید.
 
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

جیرانی: موضوع اینجاست که قطعا آن ١٧ نفر فیلم را ندیده‌اند.

محمدی: همان سیاستی که بعد از دولت آقای احمدی‌نژاد باب شد، فراگیرتر شده است. دروغ‌های بزرگ‌گفتن رسم شده است و در این شرایط تا بخواهی دست‌وپا بزنی که حرف من چه بوده، زمان از دست می‌رود و ناخودآگاه خودت را گوشه رینگ می‌بینی و اجازه دفاع به تو داده نمی‌شود. اگر درباره فیلم نقد‌ها به این شکل باشد که مثلا فیلم ضعیفی ساختی یا ساختارش ضعیف است قطعا جوابی برای این انتقاد خواهم داشت، اما وقتی این اتهام زده می‌شود که با این فیلم ادیان الهی را مسخره کردی، تا بخواهم پاسخی برای این اتهام داشته باشم، تمام انرژی، وقت و سرمایه ما صرف پاسخ‌گویی و دفاع از این اتهام شده است.

جیرانی: اصلا سرمایه سینما هم صرف این اتهام می‌شود.

محمدی: متأسفانه سیاست با چیزهای دیگری؛ گره خورده است... .

جیرانی: به گمانم این‌ها بهانه است، اما سؤال اینجاست که چه کسی این جریان را هدایت می‌کند؟ اینها جریان‌های هدایت‌شده‌اند، جریان‌های خودجوشی نیستند. زمانی جریان‌ها خودجوش بودند، اما الان این اعتراض‌ها هدایت‌شده‌اند.

محمدی: راستش من در جایگاهی نیستم که بخواهم حکم کلی صادر کنم که این جریانات از کجا نشئت می‌گیرند، ولی خوشحالم که دست‌کم این انتقادها و فحاشی‌هایی که در قالب نقد مطرح می‌شود، در قالب رسانه و فضای مجازی و روزنامه باقی می‌ماند و به جریانی که پرده سینما را آتش بزنند یا شیشه سینما بشکنند ختم نمی‌شود.

جیرانی: چیزی که درباره آن صحبت می‌کنی، شدنی نیست. به اعتقاد من مخالفت‌هایی که با آتش‌زدن پرده سینما و شیشه سالن‌ها همراه باشد، نتیجه عکس خواهد داد و شدنی نیست. در گذشته مثلا یک گروه ٥٠ نفری وقتی برای مخالفت با فیلمی همراه می‌شدند، تعداد بسیار زیادی از آنها اصلا فیلم را ندیده بودند، اما در جمع معترضان بودند، چراکه از جای دیگری هدایت شده بودند.
 
نکته اینجاست؛ آنهایی که هدایت می‌کنند، دیگر هدایتگر نیستند که آدم‌هایشان را در خیابان‌ها ببینیم، چون الان شرایط را طبیعی نمی‌بینند که مثل گذشته مخالفت کنند، اما به‌هرحال، فیلمی که در آن خیانت هست یا فیلم تلخی است که مثلا در فستیوال کن با آن طور دیگری برخورد شده است و شرایط ویژه‌ای را طی می‌کند و عده‌ای با آن مخالفت می‌کنند را متوجه می‌شوم، اما سؤال من اینجاست با اینکه تو کشیش و روحانی خوب در فیلم نشان داده‌ای و آدم‌ها در نهایت به خوبی می‌رسند و فیلم هم پایان خوشی دارد، مخالفت با آن را متوجه نمی‌شوم. راستی این لحن سرخوش از کجا می‌آید؟ از زندگی شخصی؟ چون خاطرم هست در «فرشته‌ها با هم می‌آیند» هم بود.

محمدی: در متن‌های قبلی هم بود.

جیرانی: در«طلا و مس» نبود.

محمدی: ولی پایان شیرین و امیدواری داشت.

جیرانی: لحن خاصی در دو فیلمت هست که در فیلم دو کارگردان دیگری که فیلم‌نامه‌هایشان را تو نوشتی نیست؛ لحنی که به نظر من در عین تلخی، سرخوشی در آن هست.

محمدی: اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم؟ قطعا بخشی از آن از زندگی شخصی می‌آید.

جیرانی: فیلم کمدی زیاد دیده‌ای؟

محمدی: فیلم کمدی خیلی دوست دارم، اما زیاد ندیده‌ام، اما یکی از علایق جدی من این است که هفته‌ای یک‌بار فیلم لئون (لوک بسون) را می‌بینم.

جیرانی: من هم این فیلم را دوست دارم، اما ربطی به فیلم‌های تو ندارد... .

محمدی: اصلا ربطی ندارد؛ اما در همین فیلم گانگستری و فضای بی‌رحمی که تصویر شده است، امیدی هست که برایم لذت‌بخش است. گاهی از خودم می‌پرسم دلیل اینکه هر چند وقت یک‌بار فیلم را می‌بینم و هنوز هم از دیالوگ‌های فیلم لذت می‌برم، چیست؟ این فیلم برایم شبیه این است که انگار نمی‌توانم با چیزهایی بجنگم و قهرمان‌های قصه کاری را که من دوست دارم، انجام می‌دهند و این فیلم حالم را خیلی خوب می‌کند.

جیرانی: تو اصلا فیلم ایتالیایی می‌بینی؟

محمدی: خیلی کم.

جیرانی: ولی دیالوگ‌های فیلم «اکسیدان» خیلی شبیه فیلم‌های ایتالیایی است... .

محمدی: راستش پیش از این هم از خیلی دوستان فیلم‌بین حرفه‌ای شنیدم که گفتند اتمسفر و فضای فیلم اکسیدان، شبیه کمدی‌های قدیمی ایتالیایی است.

جیرانی: تو اصلا کتاب دن‌کامیلو را خوانده‌ای؟

محمدی: نه.

جیرانی: ماجرای کشیش کمونیست را نخوانده‌ای؟

محمدی: نه.

جیرانی: «اکسیدان» خیلی شبیه این فضا‌هاست. اصلا وقتی کتاب را بخوانی، انگار جواد عزتی و امیر جعفری را می‌بینی.

محمدی: البته کمدی‌های اخیر آمریکایی را نسبتا زیاد می‌بینم.

جیرانی: اما جنس فیلم تو شبیه کمدی‌های آمریکایی نیست. کمدی تو یک تلخی زیر دارد و یک دیالوگ‌نویسی که مربوط به طبقه‌ای خاص است که این نکته‌ها در کمدی‌های ایتالیایی دیده می‌شود. راستی تحصیلات سینمایی داری؟

محمدی: نه، من سینما نخوانده‌ام. فوق‌لیسانس حقوق از دانشگاه تهران دارم و اتفاقا بچه درس‌خوانی بودم. واقعیت این است که پدرم دوست نداشت وارد سینما شوم؛ اما من علاقه‌مند به سینما بودم و حتی کنکور هنر دادم و قبول شدم؛ اما اجازه نداد سینما بخوانم. معتقد بود سینما نیاز زیادی به تحصیلات آکادمیک ندارد.
 
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

جیرانی: بسیار حرف درستی است.

محمدی: دوست داشت وکیل شوم و با اصرار خانواده حقوق خواندم. مدتی هم کار حقوقی کردم. بعد متوجه شدم از کاری که انجام می‌دهم، آسیب می‌بینم و همان سال‌ها خیلی جدی تیزر و فیلم مستند ساختم. کارهای سفارشی و تبلیغاتی می‌ساختم و تجربه کسب می‌کردم. از جایی شروع کردم به نوشتن که هیچ‌کدام از آنها موردپسند آقای محمدی قرار نگرفت و فیلم‌نامه را جلوی چشمم دور می‌انداخت و تشویقم می‌کرد بهتر و بیشتر کار کنم. از «طلا و مس» به بعد، کمی به من اعتماد کرد و نوشتن را خیلی جدی ادامه دادم.

جیرانی: فیلم‌نامه «طلا و مس» حین ساخت تغییر کرد؟

محمدی: طبیعتا هر فیلم‌نامه‌ای در زمان ساخت لحن کارگردانش را می‌گیرد و تا حدی شبیه لحن آقای اسعدیان شد؛ اما ما زیاد با هم درباره سناریو بحث می‌کردیم.

جیرانی: به نظرم «طلا و مس» یکی از فیلم‌نامه‌های خوب ٢٠ساله اخیر سینمای ایران است و درست نوشته شده.

محمدی: مسیری که آقای محمدی برای روند کار هنری‌ام تعریف کرد، بسیار درست بود و دستش را می‌بوسم که درست هدایتم کرد. از ابتدا برایم مشخص کرد که سینما نیاز به فیلم‌نامه‌نویس دارد و گفت: «اگر قصد ورود به سینما را‌ داری، فکر نکن از طرف من راهی برایت باز می‌شود و شرایط را برایت فراهم می‌کنم». بنابراین از ٢٦-٢٧سالگی که درسم تمام شد و سربازی رفتم، هم‌زمان کار حقوقی می‌کردم و خیلی جدی تیزر و مستند می‌ساختم. اتفاقا سه مستند بلند برای تلویزیون ساختم که دو تا از آنها توقیف شد و اتفاقا مستندهای خوبی هم بود.

جیرانی: درباره چه موضوعاتی تیزر می‌ساختی؟

محمدی: از پفک گرفته تا ماشین یا لوازم‌خانگی... .

جیرانی: تیزر یعنی مثلا در ٥٠ ثانیه یک موضوع ببینیم و این تجربه خوبی است.

محمدی: متنش را خودم می‌نوشتم. به‌هرحال، ساخت تیزر یعنی اینکه با کاغذ و زبانت مدیری را راضی کنی که در ١٠ ثانیه شرکتت را از نقطه الف به ب می‌رسانم و باید قصه‌ای تعریف کنی که طرف مقابلت مجاب شود و برای ایده تو سرمایه‌گذاری کند.

جیرانی: فکر نمی‌کنم تو خاطرات حاتمی را خوانده باشی؛ ولی حاتمی در خاطراتش می‌گوید ساختن آگهی تبلیغاتی که در ٢٠ یا ٥٠ ثانیه بتوانم کالایی را معرفی کنم، به من سینما یاد داد.

محمدی: به من هم تیزر‌سازی چیزهای زیادی یاد داد.

جیرانی: از تیزر رسیدی به سناریو. اینکه پدرت خوب سناریو را می‌شناسد تردیدی نیست. اتفاقا در جایی که منوچهر محمدی را دیدیم، به او گفتم شما جزء معدود تهیه‌کنندگانی هستید که فیلم‌نامه را درست می‌شناسید. در کودکی فیلم‌نامه خوانده بودی؟

محمدی: قبل از مدرسه اولین متن‌هایی که در خانه می‌خواندم، فیلم‌نامه بود. چون کار پدر ایجاب می‌کرد، در خانه ما همیشه حجم زیادی فیلم‌نامه وجود داشت.

جیرانی: یادت هست چه فیلم‌نامه‌ای خواندی که تأثیر زیادی روی تو داشت؟

محمدی: خیلی از فیلم‌نامه‌های کارگردان‌های بزرگ سینما را خوانده بودم. حسنش هم این بود که اول فیلم‌نامه را خوانده بودم و بعد فیلم را می‌دیدم؛ یعنی من کیمیایی را از فیلم‌نامه می‌شناختم یا فیلم‌نامه‌های مهرجویی را خوانده بودم. به‌هر‌حال پدر سال‌هایی در ارشاد و فارابی بود و همیشه فیلم‌نامه در خانه ما بود. از یک جایی به هدایت آقای محمدی به سمت کتاب و رمان‌خواندن رفتم. الان که دقت می‌کنم، می‌بینم مطالعه‌ام را کاملا با هدف و مشخص مسیر هدایت کرده‌اند.
 
جیرانی: اولین رمان یا از اولین رمان‌هایی که خواندی چه بود؟

محمدی: بینوایان بود.

جیرانی: کشیش فیلم «اکسیدان» هم از بینوایان می‌آید.

محمدی: یکی از علایقم، کهن‌الگوهاست و من در کودکی به قصه‌شنیدن عادت داشتم و پدر هر شب برایم قصه می‌گفت.

جیرانی: قصه‌های کودکانه یا نه؟

محمدی: همیشه قصه بچگانه نمی‌گفت، مثلا قصه‌های نخودی را هر شب برایم به شکل متفاوتی تعریف می‌کرد و بر حسب اینکه در طول روز چه آتش‌هایی سوزانده بودم، سعی می‌کرد نکات پندآموزی برایم در قصه تعریف کند. از یک‌جایی به بعد در مسیر مطالعه، رمان‌هایی مثل «کلیدر» را خواندم یا در دوران راهنمایی روی آوردم به خواندن هدایت و شریعتی و... .
 
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

جیرانی: فکر نمی‌کنم تفکر شریعتی داشته باشی... .
 
محمدی: خیلی دوستش دارم.

جیرانی: یعنی فکر می‌کنی شریعتی امروز هم جواب می‌دهد؟

محمدی: نگاهش به مذهب همانی است که دوست دارم. یعنی خرافه‌ها را کنار می‌گذارد و با فطرتی به مذهب نگاه می‌کند که من آن نگاه را دوست دارم. سعی می‌کنم همان نگاه در فیلم و زندگی شخصی‌ام باشد.

جیرانی: نگاه شریعتی کمی چپ هم هست. یعنی مارکسیست هم در آن می‌بینیم. به مارکسیست هم فکر می‌کنی؟

محمدی: خیلی سعی می‌کنم به این شکل نگاهش نکنم.

جیرانی: چون فیلم نشان نمی‌دهد تفکر مارکسیستی داشته باشی، البته مارکسیستی که ما از آن یاد می‌کنیم اغراق‌شده است، اما بیشتر منظورم تفکر چپ است. تفکری که اول انقلاب هم در ایران بود.

محمدی: اگر بخواهم به آن برچسب سیاسی بزنم، نگاه چپ اصلاح‌طلب است.

جیرانی: کمی اصلاح‌طلب‌ها، لیبرال شدند... .

محمدی: اصلاح‌طلب‌های الان بله، اما اصلاح‌طلب‌های آن زمان کمی متفاوت‌تر بودند و آن تفکر را بیشتر می‌پسندم که نگاه به مردم طور دیگری بود.

جیرانی: مثلا اقتصاد کنترل‌شده باشد.

محمدی: بله، برابری سرمایه بین مردم رعایت شده باشد یا فاصله طبقاتی بین مردم به این شدت نباشد.

جیرانی: جالب است که فیلم‌هایت این ویژگی را دارد و این دو فیلم می‌خواهد این فاصله را کم کند.

محمدی: دوست دارم این اتفاق بیفتد که فاصله طبقاتی این‌قدر زیاد نباشد. ماشین چند‌میلیاردی زیر پای یک جوان ٢٠ساله است و کنارش در خیابان یک موتور با چند بچه قد‌ونیم‌قد ایستاده‌اند.

جیرانی: از رمان‌هایی که خواندی می‌گفتی. به شریعتی رسیدی و از آنجا وارد چه مرحله‌ای شدی؟

محمدی: ... مارکز و رئالیسم جادویی‌اش و خصوصا صدسال تنهایی‌اش ‌فوق‌العاده لذت‌بخش است. پائولو کوئیلو هم با کیمیاگر برایم جدی شد و آثار داستایوفسکی و چخوف را تقریبا کامل خواندم. آثار پراکنده‌ای مثل مادام بوواری هم آن‌قدر تأثیر‌گذار بود که بعضا چندین بار خواندم. نویسندگان ایرانی هم مثل هدایت، بزرگ علوی، جلال آل‌احمد، چوبک و دولت‌آبادی و نمایش‌نامه‌های بیضایی که جای خودشان را دارد.

این وسط اما تأثیر بعضی آثار روی متن‌هایم را خودم می‌فهمم مثل داستان‌های کوتاه عزیز نسین که خیلی‌هایش را تقریبا چندین‌بار خوانده‌ام. از جایی به بعد، درگیر درس و دانشگاه شدم ولی بحث‌های مذهبی را به دلیل دروس دانشگاهی جدی پیگیری می‌کردم. از یک زمانی بیشتر فیلم دیدم و به این دلیل که خانواده مذهبی داشتم، ویدئو در خانه ما نبود تا زمانی که آزاد شد. فقط چون پدر در صداوسیما کار می‌کرد دستگاه یوماتیک در خانه داشتیم که پدر بعضی برنامه‌ها را در خانه می‌دید و به این دلیل که خواهر و برادر کوچک‌تر داشتم، چند کارتون هم در خانه بود و با آنها سرگرم می‌شدیم. اما از اولین فیلم‌هایی که دیدم «تایتانیک» بود که دوستش داشتم.

جیرانی: پس «تایتانیک» جزء اولین فیلم‌های خارجی بود که دیدی؟

محمدی: سال‌های دبیرستان بود و هیجان تماشای چندین‌باره تایتانیک رهایم نمی‌کرد. اما همچنان فیلم‌نامه زیاد می‌خواندم و تقریبا تمام فیلم‌های جشنواره را می‌دیدم. ولی همچنان آقای محمدی مثل خیلی از پدر‌های آن دوره که برای بچه‌هایشان انتخاب رشته می‌کردند، خیلی سینما را به معنای آکادمیک و دانشگاهی‌اش برایم جدی نمی‌گرفتند.

جیرانی: اما تو این دنیا را دوست داشتی و فیلم زیاد می‌دیدی؟

محمدی: بله، فیلم زیاد می‌دیدم اما یواشکی. «Good Will Hunting» یا «American Beauty» جزء اولین فیلم‌هایی بود که یادم می‌آید یواشکی دیدیم و از زمانی به بعد با رمان یکی شد. برخی رمان‌ها را دوباره خواندم و برخی رمان‌های فارسی که در سن کم خوانده بودم و حواسم پرت چیزهای دیگر رمان بود، دوباره کشف کردم و خواندم و برایم جذاب بود. مثل «شوهر آهوخانم» و... .

جیرانی: یکی از بهترین رمان‌ها به لحاظ گفتارنویسی و دیالوگ‌نویسی و فضا‌سازی است و هنوز هم قابلیت تبدیل‌شدن به فیلم سینمایی یا سریال را دارد.

محمدی: فیلمی که از این رمان ساخته شد را دوست ندارم.

جیرانی: فیلم متوسطی است، اما زمان خودش خیلی گرفت. رمان‌های سختی خواندی، جالب است که فیلم طنز در خاطراتت نیست.

محمدی: طنز جدی که خیلی دوست داشتم «اجازه‌نشین‌ها» بود و فکر می‌کنم با فیلم «مادر» مرحوم حاتمی هم‌زمان بود.
 
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

جیرانی: بله تقریبا. آیا محدودیت‌های مذهبی بعدا در خانه شما تلطیف شد؟

محمدی: محدودیت مذهبی هیچ‌وقت نبود.

جیرانی: ممنوعیت بود؟

محمدی: ممنوعیت هم به آن معنا نبود.

جیرانی: صبح برای نماز بیدارت می‌کردند؟

محمدی: پدر نه، ولی مادرم هنوز هم روی بعضی مسائل مذهبی مقید است.

جیرانی: روزه می‌گرفتی؟

محمدی: بله.

جیرانی: یعنی مجبور بودی یا دوست‌ داشتی؟

محمدی: دوست دارم به برخی اتفاقات مذهبی پایبند باشم، اما به‌مرور شکلش برایم تغییر کرد. عاشورا برایم یکی از مناسک ویژه است اما نه به شکلی که در یک‌سری فضاها است.  

جیرانی: نگاهت شریعتی شده؟

محمدی: به نظرم وجه رحمانی‌اش بیشتر شده است. انگار بخشی از آن برمی‌گردد به تجربه یا مدلی که پدر برایم درست کرد. یعنی نگاه شیرین و رحمانی به مذهب که حالم را خوب می‌کند.

جیرانی: اینکه می‌گویی با مذهب حال کنیم، این حال‌کردن در فیلم هم دیده می‌شود. فیلمت هم یک‌جور حال شخصی دارد. حال شخصی یعنی چه؟

محمدی: اجازه بدهید مثالی بزنم، مثلا دیالوگ امیر جعفری در فیلم که می‌گوید: «من به اسلام خیلی ارادت دارم، اسپشیال قیمه‌هاتون...» این حال شخصی من است. هم ارادت دارد و هم سرخوشانه است. من می‌گویم با امام‌حسین(ع) و عاشورا حال می‌کنم اما با قیمه امام‌حسین(ع) جور دیگری حال می‌کنم و حتی حال خوب سخنرانی و مداحی هم حالم را خوب می‌کند.

جیرانی: حال خوب مداحی یعنی چه؟

محمدی: در زمان دانشگاه، به جلسات آقای دکتر سروش می‌رفتم، سخنرانی‌های او درباره اسلام برایم خوشایند بود.

جیرانی: متوجه نمی‌شوم، سروش و شریعتی... سروش پوپری است، شریعتی سارتری است. اینها با هم همخوانی دارند؟

محمدی: برداشت خودم را از حرف‌های آنها داشتم.

جیرانی: روزنامه و مقاله هم می‌خواندی؟

محمدی: در روزنامه کار می‌کردم، صبح امروز و آفتاب امروز از روزنامه‌هایی بود که در آنجا کار کردم.

جیرانی: پس خیلی کارها انجام دادی، روزنامه‌نگاری دوم خرداد هم روزنامه‌نگاری عجیبی است... .

محمدی: دقیقا فضای عجیب و خاصی داشت... .

جیرانی: با مطالعه آمدی جلو... هم کتاب و هم رمان، مقاله‌خواندن و فیلم‌دیدن، تجربه‌های خوبی برای ساخت فیلم داشتی. این دو فیلم، «فرشته‌ها با هم می‌آیند» و «اکسیدان» هر دو لحن سرخوش دارند، جنسی بین کمدی و جدی و یک طنز خاص را دنبال می‌کنند. «اکسیدان» که شوخی‌های درستی دارد و «فرشته‌ها با هم می‌آیند» درعین‌حال که جدی است، شکل خاص کمدی خودش را دارد.

محمدی: «فرشته‌ها با هم می‌آیند» بیشتر برایم تجربه بود و خیلی در زمان ساختش احتیاط کردم اما در زمان «اکسیدان» اصطلاحا ترسم ریخته بود و خیلی از تجربه‌های جدید در متن و اجرا هراس نداشتم.

جیرانی: قبلا هم از علاقه به کهن‌الگو‌ها صحبت کردی، کهن الگو‌هایی که در فیلم‌های تو به‌روز شده‌اند، این به‌روزکردن خیلی مهم است و به نظرم بیشتر غریزی است و هر دو فیلم کهن الگو‌هایی هستند که به‌روز شده‌اند و قصه‌هایی‌ داری که بحران دارند.

محمدی: فکر می‌کنم هیچ وقت قصه‌های من بحران‌های عجیب‌وغریب نداشته است.

جیرانی: دو قصه‌ای که خودت کارگردانی کردی، بحران‌های عجیب‌وغریب ندارد، اما «طلا و مس» بحران دارد.

محمدی: بحرانش را با بحران فیلم «قرمز» مقایسه کنید، بنابر این با این مقایسه بحران در فیلم‌های من نمی‌بینید. «قرمز» از نظر من بهترین فیلم شماست و از فیلم‌های مورد علاقه من است و البته «شام آخر» که فیلم جذابی است. نکته‌ای که برای خودم هم جالب است، این است که فیلم‌هایی را دوست دارم و معمولا زیاد می‌بینم که اصولا خودم به آن شکل و شمایل فیلم نمی‌سازم. مثلا فیلم‌های اکشن آمریکایی هم زیاد می‌بینم، اما علاقه‌مند به ساخت فیلم اکشن نیستم.
 
 اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم

جیرانی: معمولا کارگردان‌ها فیلم‌هایی را زیاد می‌بینند که خودشان نمی‌توانند بسازند.

محمدی: قطعا نمی‌توانم یک پلان «قرمز» را بنویسم یا یک سکانس آن را بسازم. اما بارها از دیدنش لذت بردم.

جیرانی: خب، الان در مورد شیوه کارگردانی تو می‌توان گفت که یک سبک‌ داری، سبک پیداکردن سخت است، فیلم‌نامه‌هایی که برای کارگردان‌های دیگر نوشتی با نگاه کارگردان کمی تغییر کرده است ولی دو فیلم‌نامه «فرشته‌ها با هم می‌آیند» و «اکسیدان» سبک خاص خودشان را دارند. به نظرم در فیلم‌سازی لحن پیدا کردی. اصلا می‌دانی چه لحنی انتخاب می‌کنی؟

محمدی: ایرادی ندارد اگر بگویم همه اینها غریزی است؟ من تصمیم نگرفتم این مدلی فیلم‌نامه بنویسم یا فیلم بسازم. درواقع به چیزی رسیدم که حس می‌کنم زبان خودم است. مثلا «جدایی نادر از سیمین» یا «درباره الی» از فیلم‌های مورد علاقه من است که بعد از دیدنشان ساعت‌ها به آن فکر کردم و بارها آقای فرهادی را برای نگاهش و شیوه ساخت فیلم‌هایش تحسین کردم، اما هیچ‌وقت نخواستم مسیر آقای فرهادی را بروم، چراکه آقای فرهادی بهترین مدل چنین فیلم‌هایی را می‌سازد.

جیرانی: در فیلم «اکسیدان» سکانسی‌ داری در استخر که امیر جعفری با یک شوخی زیبا و به‌جا کلی از مردم خنده می‌گیرد، من هم با این شوخی خندیدم. این سکانس از فیلم من را یاد فیلم فیلم«دوستان من» انداخت که به نظرم هر دو فیلم در عین تلخی لبخند می‌آورند و پایان تلخ را تبدیل به لحن سرخوش می‌کنند. فکر نمی‌کنم فیلم را دیده باشی، اما «اکسیدان» بسیار زیاد شبیه کمدی‌های ایتالیایی است.

محمدی: اعتراف می‌کنم در سال‌های اخیر آثار موراکامی را زیاد می‌خوانم و شاید تا حدی آثارش در لحن فیلم‌هایم دخیل بوده، دنیای موراکامی تأثیر زیادی در کارم دارد. آخرین داستانی که از او خواندم ١Q٨٤ بود و فضای کارهایش معمولا بین دنیای خیال و واقعیت است؛ «اکسیدان» از نظر خودم تا حدی به فضای کارهای موراکامی نزدیک است. انگار رئال هست و نیست یا یک جور رئالیسم جادویی است. نگاهم به مذهب هم شاید نزدیک به رئالیسم جادویی باشد.

جیرانی: مسیری که طی ‌کردی خوب است، من در این مسیر پختگی می‌بینم و در فیلم «اکسیدان» تفکر و شعور می‌بینم و این نکته‌ای است که در سینما کم است.

محمدی: لطف شماست، درباره اکسیدان می‌توانم بگویم این فیلم حرف دارد و ساخت فیلم از جایی برایم جدی شد که در یک فرودگاه خارجی برخورد بدی با من و خانواده‌ام شد که فقط به دلیل ملیتمان باید از صف بیرون می‌آمدیم و بازرسی بدنی می‌شدیم! همین اتفاق ذهنیت بدی برای دختر بزرگم به وجود آورد و گاهی درباره کشوری که زندگی می‌کنیم و برخوردی که با ما در خارج از مرزهای این کشور دارند سؤال می‌کند.
 
از یک جایی به بعد برایم مسئله شد که چطور باید به دختر ١٤ساله‌ام توضیح بدهم که به ایرانی‌بودنش افتخار کند و این خاک را دوست داشته باشد. در این سال‌ها هرکدام از ما با آدم‌های زیادی برخورد کرده‌ایم که برای رفتن از این کشور تن به هر کاری داده‌اند. آقای جیرانی! شما به‌عنوان فیلم‌ساز به من بگویید اگر چنینی حرف‌هایی در قالب فیلم جدی بیان می‌شد اصلا می‌توانست اکران شود؟ لحنی که برای بیان این موضوع پیدا کردم طبعا کمدی بود.

جیرانی: کمدی تو در این فیلم کولاژ نیست و معمولا می‌بینیم که بسیاری از فیلم‌های کمدی برای ردکردن خط قرمزها کولاژ می‌شوند. «اکسیدان» قصه‌ای را تمام‌وکمال روایت می‌کند و یک زبان برای قصه‌گویی دارد که با طنز همراه است و اتفاقا تو زبانی پیدا کردی برای شکستن تابوها و این درواقع نزدیک‌شدن به آزادی‌های اجتماعی است که نیاز داریم. جای دیگری به این موضوع اشاره کردم که «اکسیدان»، فیلم مهمی در تاریخ سینمای ایران است و دلیل حرفم هم همین موضوع است که زبان خاصی برای بیان قصه پیدا کردی. برای پیداکردن این زبان فکر کرده بودی؟

محمدی: شما فیلم‌ساز هستید، ابزار ما برای قصه‌گفتن چیست؟ آقای عیاری راهی را پیدا کرد برای بیان این موضوع که به چه دلیل در یک فیلم بازیگر‌های خانم در خانه باید حجاب داشته باشند. راهی را پیدا کرد و من به‌هیچ‌وجه نمی‌توانستم فکر کنم با تراشیدن سر خانم‌ها و گذاشتن کلاه‌گیس سر آنها بتوان چنین فرمولی پیدا کرد. همیشه آنهایی که خط‌شکن هستند هم باید تاوان فرمولی را که پیدا می‌کنند بدهند، آقای عیاری هم تاوانش را داد و فیلمش توقیف شد. بعد دیدیم در چند سریال این فرمول را استفاده کردند و از کلاه‌گیس برای خانم‌ها استفاده شد و پخش هم شد و نه انقلاب شد و نه چیزی.

جیرانی: مردم که مشکلی ندارند، تنها عده‌ای مسئله دارند.

محمدی: در «اکسیدان» هم ابزار به من کمک کرد. قصد داشتم یک رابطه عاشقانه را تصویر کنم. به نظر شما چطور باید نشان داد که زوجی عاشق هم هستند؟ دو شخصیت فیلم همدیگر را می‌بوسند و ما فقط پاهای آنها را می‌بینیم، همان سکانس اصلاحیه‌های عجیب‌وغریبی خورد یا بوسیدن پشت در هم زیاد قیچی خورد.

جیرانی: بسیار پلان خوبی است.

محمدی: به‌هر‌حال من ابزاری در سینما دارم به اسم دکوپاژ، میزانس و صدا. طبعا از این ابزارها برای بیان قصه‌ام استفاده می‌کنم و در سینمایی که نمی‌توان عشق را عیان بیان کرد باید به چنین ابزارهایی متوسل شد و دست به خلاقیت زد.

جیرانی: بسیاری از فیلم‌سازان از این ابزارها استفاده کرده‌اند، ولی اینکه استفاده از ابزارها تا چه حد در خدمت فیلم باشد و به اصطلاح در فیلم جا بیفتد و دربیاید، کار مشکلی است. این نکته را کسی که فیلم‌ساز است خوب درک می‌کند.

محمدی: همین پلان‌هایی که درباره آن صحبت کردیم، خیلی راحت می‌توانست معنی و مفهوم دیگری پیدا کند، اما بخشی از آن برمی‌گردد به اینکه به‌عنوان کارگردان پشت دوربین، نجابت به خرج دادم.
 
 اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم
 
جیرانی: ابتدای بحث به همین موضوع اشاره کردم، اینکه سلامت فکری پشت این فیلم هست.

محمدی: آقای جیرانی! همین پلان‌ها نکته دیگری هم دارد، اگر من دو بازیگر دیگر داشتم، هرگز چنین پلانی را برای آنها تعریف نمی‌کردم، چراکه می‌دانستم، نگاه تماشاگر به آنها نگاه خوبی نخواهد بود. اما الان در فیلم می‌بینیم که شخصیت اصلی قصه ما کارگری است که مثل یک آدم عادی به نامزدش ابراز علاقه می‌کند.

جیرانی: بله، دقیقا شکل دیگری شده است. حرف من هم همین است که به چه دلیل، کسانی که مخالف فیلم هستند این موضوعات را متوجه نمی‌شوند و نیت نویسنده و کارگردان فیلم برایشان قابل درک نیست؟ با این تعاریف می‌توان این‌طور استنباط کرد که در سینمای کشور می‌توان بوسیدن را نشان داد، بدون اینکه از آن مفهوم بدی منتقل شود.
 
باز هم تأکید می‌کنم «اکسیدان» از این جهت فیلم مهمی است که نکاتی را ثبت کرده که قطعا در این دوران با مخالفت‌هایی روبه‌رو، اما بعدها در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد.
 
محمدی: اتفاقا در فیلم «فرشته‌ها با هم می‌آیند» هم بوسیدن بود و همان زمان هم حوزه هنری به‌شدت با این پلان مخالفت کرد. آقای جیرانی! حوزه هنری بعد از دیدن «اکسیدان» سه صفحه اصلاحیه داد. مثلا سکانس اول که شخصیت اصلان برای عکس سلفی روسری نامزدش را جلو می‌کشد را گفتند از فیلم حذف کنید، از نظر آنها شخصیت مرد فیلم موهای زن را لمس کرده بود در صورتی که روسری نامزدش را جلو می‌کشد که نامحرم نبیند. آیا این عشق نیست؟

جیرانی: به نظرم هیچ‌کس چنین تصوری از این پلان نداشت، دست‌کم من که فیلم را با عده زیادی از تماشاگران در سینما دیدیم، گمان کنم هیچ‌کس چنین تصوری نداشت. اتفاقا به نظرم با این سکانس ارتباط خوبی برقرار کردند.

محمدی: اگر موافق باشید به یک نتیجه‌گیری برسیم. به نظرم بخشی از مخالفت‌ها به این برمی‌گردد که چرا باید با فیلمی یک خط‌هایی شکسته شود و بعد عده‌ای دیگر دنباله‌رو مسیر شوند؟ در فیلم «مارمولک» این اتفاق افتاد. این فیلم، خطی را شکست و گفت پس می‌توان وارد مسائل دیگری هم شد. شاید تصور دوستان مخالف این فیلم هم همین بود که بعد از «اکسیدان» خط‌قرمزهایی جابه‌جا خواهد شد.

جیرانی: سکانس‌های خوب در فیلم زیاد دیدیم اما یکی از آنها سکانسی است که شقایق دهقان در کلانتری کنار جواد عزتی می‌نشیند با لباس که عزتی به تن دارد در لانگ‌شات از جایش بلند می‌شود و این سکانس بسیار تلخ و درعین‌حال زیباست. این پلانی است که در ذهن من مانده و جزء پلان‌های زیبای فیلم است. به تو تبریک می‌گویم و صادقانه خوشحالم که این پروسه را طی ‌کردی و نشان می‌دهد من با آدم باسوادی روبه‌رو هستم که در این سینما می‌تواند نقش مؤثری ایفا کند. معتقدم سینماگران ما نباید حسادت داشته باشند و اتفاقا وقتی فیلمی می‌فروشد باید خوشحال باشند. امیدوارم برای «اکسیدان» مشکلی پیش نیاید و به اکرانش ادامه بدهد.

محمدی: دعا کنید برای فیلم بعد مشکلی پیش نیاید، فیلم بعد از «اکسیدان» تندتر است و تهیه‌کننده‌اش آقای محمدی نخواهد بود. اتفاقا بخشی از حسادت‌ها به این برمی‌گردد که من با آقای محمدی کار می‌کنم و به تهیه‌کننده‌ای که دو سال یا سالی یک‌بار فیلم می‌سازد، اجازه نمی‌دهم با کارگردان دیگری کار کند! درصورتی‌که اصلا این‌طور نیست و آقای محمدی ازجمله تهیه‌کننده‌هایی است که با طیف متنوعی از نویسندگان و کارگردان‌های سینمای ایران کار کرده و خواهد کرد.

جیرانی: به نظرم اصلا اشکالی ندارد، تو با پدرت فیلم بساز و به شایعات توجه نکن. فیلم خوب و فیلم‌ساز خوب باقی می‌ماند و دیده می‌شود.

نمایش «مفیستو»؛ نمایش پیمان با شیطان

روزنامه اعتماد - بابک احمدی: کلائوس هاینریش توماس مان در ١٨ نوامبر ١٩٠٦ در مونیخ دیده به جهان گشود و در ٢١ مه ١٩٤٩ در شهر کن فرانسه چشم از جهان فروبست. او رمان «مفیستو» را در سال ۱۹۳۶ و درست پیش از جنگ جهانی دوم و در آمستردام منتشر کرد. رمانی با الهام از داستان دکتر فاوستوس و مفیستوفلس شیطان در افسانه‌های آلمانی و در اعتراض به سیاست‌های حزب نازی نوشته شده است. کلاوس مان در این کتاب ماجرای بازیگر تئاتری را روایت می‌کند که برای پیشرفت شغلی‌اش با شیطان یا همان دولت نازی‌ها پیمان می‌بندد. مسعود دلخواه بعد از اقتباس و اجرای نمایش «بیگانه» و تفوق در تجربه‌ای که داشت این‌بار اقتباس دیگری به صحنه آورد اما اقتباس آریان منوشکین - از رمان کلائوس مان - که رویکردهای به‌شدت انتقادی‌اش در جهان هنرهای نمایشی بر کسی پوشیده نیست.
 
دلخواه اما به گفته خودش در این اجرا تلاش کرد رویکردهای رادیکال منوشکین را تعدیل کند و البته از سویی راهی به مسائل قابل انتقاد جامعه خودش بگشاید. گرچه اجرا در مقاطعی با تضادهایی مواجه بود که در مواردی مانند طراحی صحنه، طراحی حرکت‌ جمعی بازیگران و تنظیم هارمونی موسیقی با این مجموعه نشان می‌داد. اما به طور کل تجربه اخیر دلخواه در مرکز تئاتر مولوی با استقبال قابل تاملی از سوی تماشاگران روبه‌رو شد که از این منظر او را در میان کارگردانان هم‌نسل خودش متمایز می‌کند. همچنین جا دارد به ایفای نقش دیدنی مسعود دلخواه در نمایش «روال عادی» به کارگردانی محمدرضا خاکی نیز اشاره کنیم که در آن نمایش نیز توجه علاقه‌مندان تئاتری را جلب کرد.
 
زمان بررسی آگاهانه وقایع گذشته است 
 
مدرس و کارگردان تئاتر ما از این منظر تابستان موفقی را پشت سر گذاشته و در این وانفسای گرایش روز افزون اهالی تئاتر به افزایش فروش گیشه، آثاری به صحنه آورده که فارغ از هر چیز در یک نکته قابل ستایش به نظر می‌رسند. یعنی به مناسبات گیشه باج نمی‌دهند. همچنان تمرین طولانی مدت را در دستور کار دارد، هنرجویان جوان را در کنار بازیگران با تجربه تربیت می‌کند و از نظر محتوا برای شعور مخاطب احترام می‌گذارد. شیوه‌ای قابل احترام در این زمانه. گفت‌وگو با کارگردان نمایش «مفیستو» را در ادامه می‌خوانید.

در دو تجربه اخیرتان به سراغ اقتباس رفته‌اید. در «بیگانه» خودتان رمان را به نمایشنامه تبدیل کردید و حالا هم به سراغ خوانش آریان منوشکین از رمان کلائوس مان رفته‌اید. این رویکرد دلیل خاصی دارد یا نه یک رویه همیشگی است؟

اهمیت یک اثر ادبی که در سطح جهان مطرح است چه نمایشنامه باشد یا رمان برایم تفاوت چندانی ندارد. مثلا الان چند سال است که به «محاکمه» اثر کافکا فکر می‌کنم. «بیگانه» هم یکی از معتبرترین آثار ادبی قرن بیستم است که چندبار هم تلاش شد در اسپانیا و امریکا به صحنه بیاید اما چندان موفق نبود. خوشبختانه نمایش ما در ایران موفق شد و مورد توجه قرار گرفت و احتمالا به زودی منتشر هم خواهد شد. «مفیستو» داستان متفاوتی دارد چون من اقتباس نکردم و قبلا توسط کلائوس مان اقتباس شده بود. این متن انقدر جنبه‌های مختلف هنری، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی کنار یکدیگر دارد که دست کارگردان را برای خلاقیت باز می‌گذارد. من هم تغییراتی در متن ایجاد کردم اما به طور کل دلیل خاصی نداشت چون همیشه به شاهکارهای ادبی جهان توجه داشته‌ام. به عنوان نمونه همیشه به این فکر می‌کنم که «جنایت و مکافات» داستایفسکی یا «برادران کارامازوف» را برای تئاتر آماده کنم.

نمایشنامه‌نویس، تئاتر و یک گروه نمایشی را بستر طرح مساله خود قرار می‌دهد. این جنبه نمایشنامه چقدر برای شما جذاب بود؟

این ویژگی برایم جذابیت زیادی داشت چون ما تئاتری هستیم و بخش زیادی از زندگی‌مان در تماشا، تدریس، تمرین یا کارگردانی نمایش می‌گذرد. بنابراین یکی از مهم‌ترین جذابیت‌های کار همین بود که اینها یک گروه تئاتری هستند و با سلیقه‌ها و زمینه‌های مختلف کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند اما بعد اتفاقی رخ می‌دهد که تعادل موجود به‌هم می‌ریزد و رفته رفته شاهد شکل‌گیری یک تراژدی هستیم. این جنبه از کار خیلی برای تئاتری‌ها اهمیت دارد به ویژه بازیگرانی که باید در آن واحد چند نقش را ایفا کنند.

کلائوس مان و آریان منوشکین به ترتیب شاهد رخدادهای دهه‌ ٣٠ و ٤٠ اروپا بودند، یعنی پای نویسنده در خاک و سرزمین خودش قرار داشت. شما هم تغییراتی داده‌اید که برای تماشاگر ایرانی قابل درک باشد.

دقیقا ما هم بعضا لحظات تاریخی تقریبا مشابهی را از سر گذرانده‌ایم ولی خوشبختانه الان در موقعیتی قرار گرفته‌ایم که می‌توانیم آگاهانه به وضعیت گذشته نگاه کنیم. فارغ از اینکه دقیقا همان مسائل را تجربه کرده‌ باشیم یا احتمال رخ دادن‌شان در آینده وجود داشته باشد. این یک هشدار است و تماشاگر به خوبی این هشدار را دریافت می‌کند. من بارها تکرار کرده‌ام که نمایش «مفیستو» در شرایط نامتعادل امکان اجرا پیدا نمی‌کرد، بنابراین تصوری که معتقد است ما می‌خواهیم امروز و شرایط فعلی جامعه خودمان را به آنچه در دهه ٣٠ اروپا وجود داشته پیوند بزنیم در اشتباه است.
 
زمان بررسی آگاهانه وقایع گذشته است

شخصیت «اتو» که محمدرضا علی‌اکبری ایفاگر آن است در مقاطعی عنوان می‌کند تئاتر خود زیستن است. حتی در سخت‌ترین شرایط سیطره نازی‌ها می‌گوید «ما باید تئاتر کار کنیم». آیا هنوز چنین ایده‌هایی وجود دارد؟ مثلا شما چطور فکر می‌کنید؟ آیا تئاتر همه‌چیز و عین زیستن است؟

عقاید من در نوع نمایش‌هایی که کار می‌کنم مشخص است. معتقدم در این نمایش دیدگاه‌های گوناگون مطرح می‌شود. مثلا برای «اتو» یا «الکس» تئاتر یک وسیله برای طرح عقیده است که می‌خواهد به واسطه آن اید‌ئولوژی‌اش را بیان کند. برای «هندریک هوفگن» تئاتر زندگی است و تمام راه ترقی و پیشرفت به حساب می‌آید یا همین‌طور برای «نیکولتا». ولی برای باقی شخصیت‌ها تفاوت می‌کند و این اتفاقا یکی از زیبایی‌های متن است که چند صدایی به وجود می‌آورد. من هم تلاش کردم همین چندصدایی نمود بیشتری پیدا کند.

اما متن آریان منوشکین مشخصا قضاوت اخلاقی دارد و این طور نیست که این چند صدایی بدون قضاوت از سوی نویسنده باقی بماند.

ولی ما در عین حال وضعیت بازتری را ایجاد کرده‌ایم که مخاطب خودش قضاوت کند. این خوانش من به عنوان کارگردان این نمایش است. حتی «هندریک» هم که با نازی‌ها همکاری می‌کند در مقطعی می‌گوید «من مجبورم و جز این چاره‌ای ندارم» در مقابل ژولیت می‌گوید «آنهایی که برای‌شان کار می‌کنی؟» و او پاسخ می‌دهد «آنهایی که مجبورم برای‌شان کار کنم. » در کار چند صدایی به وجود می‌آید که ما سعی کردیم روی این جنبه تاکید کنیم. هر یک از کاراکترها توجیه خودشان را دارند و حقیقتا ممکن است در هر یک از ما یک «هنریک هوفگن» نهفته وجود داشته باشد که در شرایط خاص خودش را نشان دهد. به هرحال در ذهن مردم کسی که بر اعتقاداتش ثابت قدم می‌ماند و دوستان خودش را لو نمی‌دهد با ارزش تلقی می‌شود. اصلا مهم نیست ایدئولوژی‌اش چیست بلکه هرکس روی ایدئولوژی خودش پافشاری دارد و برایش جان می‌دهد قهرمان جلوه می‌کند.

از طرفی شاهد چالش جدی بین سرمایه‌داری و مبارزان چپ هستیم اما جالب اینجاست که برخلاف روح کلی جاری در متن آریان منوشکین، اتفاقا شخصیتی هشدار می‌دهد که به طبقه بورژوا تعلق دارد. نمایش شما کجای این قرائت‌ها قرار می‌گیرد؟ا

نباید انتظار داشته باشید کارگردان به مردم بگوید چه چیز درست و چه چیز غلط است.

دست کم موضع نویسنده نمایشنامه که کاملا روشن است؟

ولی من سعی کردم مواضع را تعدیل کنم. آریان منوشکین یک هنرمند چپ رادیکال است و این بر هیچکس پوشیده نیست اما من نیستم. بنابراین اعتقادهایم مستقیم و غیر مستقیم؛ آگاهانه یا ناآگاهانه به کار تزریق می‌شود. بنابراین اینجا هم سعی کردم رادیکالیزم موجود در متن را متعادل کنم. به همین دلیل هم شاهد هستید که روی هیچ موضع‌گیری خاصی تاکید نکرده‌ام.

این تصمیم که برای رهایی از تیغ ممیزی نبود؟

اصولا متن من با ممیزی مواجه نشد. خودم حدود ٤٥ دقیقه از کار را کوتاه کردم و سی دقیقه به اجراهای آوازی گروه اضافه کرده‌ام. هیچ چیز هم از بیرون به گروه و متن تحمیل نشده است.
 
زمان بررسی آگاهانه وقایع گذشته است

بخش‌های کوتاه شده اتفاقا نقاطی هستند که کاراکتر خیلی مستقیم درباره نازیسم و خاستگاهش صحبت می‌کند.

این بخش‌ها را به دلیل نگرانی از ممیزی بیرون نیاوردم بلکه به این ‌دلیل کنار گذاشتم که احساس می‌کردم زیاد است. شما اگر به سابقه من نگاه کنید خواهید دید در بیشتر نمایشنامه‌هایی که کار کردم دست برده‌ام و کارها کوتاه‌تر شده‌اند گاهی ساختار را به هم زده‌ام و گاهی هم مثل نمایش «ژولیو سزار» ساختارشکنی کرده‌ام. همین اتفاق در نمایش «خانمچه و مهتابی» اکبر رادی رخ داد؛ حالا هرکسی می‌تواند دلایل خودش را داشته باشد و اینها الزاما به دلیل تلاش برای فرار از ممیزی نیست. بله، یک سرود انقلابی سراسر شعار وجود داشت که آن را حذف کردم چون معتقدم تئاتر جای شعار دادن نیست.
 
اگر هم در این تئاتر می‌بینید کار در مقاطعی شعاری می‌شود آنجا دیگر تئاتر من نیست بلکه تئاتر انقلابی چپی است که بعضا خنده‌دار هم می‌شود. من تاکید دارم که کاربرد فرهنگی تئاتر بیش از کارکرد سیاسی‌اش است. تئاتر دیگر کارکرد سیاسی آگاهی بخشی در جامعه ندارد چون با وجود نسل جدید تلفن‌های همراه، شما ظرف سی ثانیه و با فشار دادن یک دکمه از مهم‌ترین وقایع ایران و جهان مطلع می‌شوید. اما فرهنگ و ارتقای فرهنگ جامعه چرا، تئاتر در این زمینه کاربرد دارد. در نتیجه تلاشم این است به مسائلی اشاره کنم که جامعه با آن ارتباط برقرار می‌کند. مثلا در متن شش، هفت صفحه راجع به تلفن صحبت می‌شد و لزومی نداشت به همین میزان در نمایش باشد.

حالا این پرسش به وجود می‌آید که آیا جریان تئاتری امروز ما به ارتقای فرهنگ توجه دارد یا خیر؟

هم بله و هم خیر در واقع بخش عمده تئاتر ما توجه چندانی به ارتقای فرهنگ ندارد و اتفاقا بیشتر به ارتقای تجارت می‌اندیشد؛ افزایش ارقام گیشه به هر قیمت. اما در کنارش همیشه جریان‌های اصیل تئاتری هم وجود دارند که به گزینه‌هایی جز تجارت اهمیت می‌دهند. معتقدم انسان راستین کسی است که ادعا و عملش با هم بخواند. به این معنی که اگر من ادعای ارتقای فرهنگ دارم باید در نوع تئاتری که کار می‌کنم مشهود باشد. البته هیچ ایرادی نیست که عده‌ای به نوع دیگری از تئاتر علاقه‌مند باشند یا بخواهد سلیقه دیگری را مطرح کنند اما ادعای‌شان هم باید در همان حدی باشد که در عمل می‌بینیم. مسلما یکی از معضلات تئاتر امروز ایران انحراف از مسیر ارتقای فرهنگی است. امروز تئاترهای زیادی را شاهد هستیم که توسط هنرمندان بسیار شناخته شده یا کارگردانان جوان‌ روی صحنه است اما با دیدن‌شان متاسفانه احساس می‌کنیم تئاتر به بیراهه می‌رود. در مقابل جریان‌هایی وجود دارند که باید حمایت شوند چون ضمن نوآوری و کارهای تجربی‌ همواره هدفی ورای سرگرمی‌سازی صرف را دنبال می‌کنند.

نگاه سرمایه‌محور تئاتر امروز برای شما مشکلی به وجود نیاورده است؟ نسبت به گذشته با دغدغه کمتر کار می‌کنید یا همچنان نگرانی‌ها از جنس گذشته هستند؟

از این منظر متاسفانه در سال‌ها نگرانی‌ها رو به افزایش رفته و نگاه سرمایه محور به تئاتر موجب شده بسیاری از هنرمندان فهیم و خلاق که پول آنچنانی در دست ندارند گوشه‌گیر شوند یا با حداقل‌ها بسازند. متاسفانه یک حالت بی‌نظمی بر وضعیت کلی تئاتر حاکم شده به این معنی که نمی‌دانیم هویت تماشاگران چیست و کدام سالن‌ها چه نوع تئاترهایی کار می‌کنند. مثل ‌آش شله قلمکار شده و شما در هر سالنی همه جور تئاتری را شاهد هستید. حتی در مورد سالن اصلی مجموعه تئاترشهر و تالار وحدت که باید نماینده تئاتر حرفه‌ای ایران باشند نیز نمی‌توانید با اطمینان بگویید چه تئاترهایی در این سالن‌ها روی صحنه است و چه نوع تماشاگری باید جذب شوند.
 
از این منظر هویت تماشاخانه سنگلج و تماشاگرانش کاملا مشخص است. در این سالن نمایش‌های ایرانی به صحنه می‌روند و تماشاگران خاص خودش را دارد. تئاتر گلریز هم به همین صورت هویت اجرایی و تماشاگرش معلوم است و در حد همان کاری که انجام می‌دهد ادعا دارد ولی ما به یک‌باره می‌بینیم در سالن اصلی تئاترشهر یا تالار وحدت تئاترهایی با ماهیت گلریز به صحنه می‌رود ولی ادعای ارتقای فرهنگ دارد. همه این اتفاق‌ها از آنجا رخ می‌دهند که به سوی سرمایه‌محوری حرکت می‌کنیم و این مساله برای هنرمندانی که به دنبال جریان اصیل و ناب تئاتر هستند نگرانی ایجاد می‌کند. البته وجود سرمایه و اقتصاد بخشی از تئاتر است ولی وقتی اقتصاد نسبت به ارتقای فرهنگ در اولویت قرار می‌گیرد دیگر با تئاتر کاملا تجاری مواجه هستیم.
 
زمان بررسی آگاهانه وقایع گذشته است

با دو نمایش بیگانه و مفیستو بیش از گذشته احیا شده‌اید و نمایش‌های‌تان با استقبال تماشاگران مواجه شده است. آیا به همین روند تمرین طولانی مدت با هنرجویان جوان ادامه می‌دهید؟ پروژه بعدی چیست؟

چه در ایران و چه در امریکا همواره با ترکیبی از هنرمندان حرفه‌ای، نیمه حرفه‌‌ای، آماتور و جوان کار کرده‌ام. ترکیبی که در نمایش‌های «بیگانه» و «مفیستو» هم وجود داشت و من این جریانی که شروع شده و جوانان مثل یک چشمه جوشان سرشار از انرژی‌ به آن پیوسته‌اند را به سادگی رها نخواهم کرد. از طرف مدیران، هنرمندان و جوانان هم از من خواسته شده که ادامه بدهم؛ بنابراین پیش خواهیم رفت تا به یک نقطه قابل قبول و رضایت‌بخش برای تئاتر ایران دست پیدا کنیم. در گروه ما از بیشتر استان‌های ایران بازیگر، نوازنده و عوامل صحنه حضور دارند؛ به نوعی با یک ملت کوچک از اقوام و زمینه‌های کاری متفاوت مواجه هستیم. گرچه به این معنی هم نیست که با افراد حرفه‌ای کار نخواهم کرد اما امیدوارم حمایتی صورت بگیرد تا استعدادهای بیشتری را به تئاتر و سینمای ایران معرفی کنیم اتفاقی که معتقدم در اجرای مفیستو رخ داد و تعدادی از بچه‌ها حتی به مرحله بستن قرارداد رسیدند.

رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک»؟

هفته نامه خودرو امروز: بعد از قطعی شدن تصمیم مدیران سایپا برای از خط تولید خارج کردن پراید در پایان سال 97، گمانه زنی ها بر سر جایگزینی این خودرو بالا گرفت. پراید که از نظر قیمتی کف بازار ایران به حساب می آید، خودرو نسبتا پرطرفداری است که با حذف آن در صورت نبود جایگزین مناسب، معادلات بازار در این بازه قیمتی به هم می خورد.
 
در این راستا، سایپا با معرفی محصول کوئیک تحت عنوان یک هاچ بک ساب کامپکت که قرار است با قیمت کمی بالاتر از پراید، جایگزین درون شرکتی این خودرو باشد، پا به میدان رقابت گذاشت، از طرف دیگر ایران خودرو هم با انجام مذاکرات ابتدایی با رنو قرار است رنو کوئید را که توانست با قیمت 6 هزار دلاری اش در هند، بازار را از آن خود کند، در ایران تولید کند و در همان سگمنت کراس اوورهای ساب کامپکت به بازار عرضه کند. در زمانی که هنوز هیچ کدام از این خودروها به بازار عرضه نشده اند، می خواهیم مقایسه ای بین این دو خودرو نسبتا هم کلاس داشته باشیم و با سنجیدن نقاط ضعف و قوت هر کدام، وضعیت آنها را در بازار پیش بینی کنیم.

طراحی

رنو سال هاست که در زمینه تولید خودروهای اقتصادی فعالیت می کند و محصولاتی چون لوگان (تندر 90) هم در ایران جزو پرفروش ترین خودروها به حساب می آید. طراحی کوئید (Kwid) از 4 سال پیش توسط همان تیمی که لوگان را طراحی کردند، با هدف مجدد تولید یک خودرو اقتصادی شروع شد. کوئید بر پایه پلت فرم جدید رنو- نیسان به نام CMF-A بنا نهاده شده و کوئید نخستین محصول رنو روی این پلت فرم است.

کوئیک اما با بهره گیری از تلاش های بومی مهندسان ایرانی بر پایه پلت فرم X200 که با تیبا و ساینا مشترک است، بنا نهاده شده؛ درواقع می توان کئویک را چیزی بین کراس اوور و هاچ بک شده ساینا دانست.
 
 رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک»
 
رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک» 

از نظر ابعاد، کوئیک با طول 4 متر حدود 30 سانتی متر از کوئید بزرگ تر است ولی در عرض و ارتفاع و فاصله محوری هر دو خودرو تقریبا با هم برابر هستند، در نتیجه با توجه به این اعداد و ارقام می توان دریافت که فضای داخلی برای سرنشینان تقریبا در هر دو خودرو به یک اندازه است ولی فضای بار عقب در کوئید با توجه به طول کوچک تر آن، به دلیل قابلیت خواندن صندلی های عقب در این خودرو تا حدودی بزرگ تر از کوئیک خواهدبود. رینگ های 13 اینچی کوئید یک سایز از رینگ های کوئیک کوچک تر هستند ولی این نقطه ضعف را می توان با در نظر گرفتن اختلاف وزن 300 کیلوگرمی آن با کوئیک نادیده گرفت.

در طراحی داخلی این خودرو، هر دو از صندلی های پارچه ای بهره می برند ولی تنظیم آنها در کوئید به صورتی دستی و در کوئیک به صورت برقی است. مانیتور لمسی، سیستم ناوبری، شیشه بالابرهای برقی (برای کوئید 2 در برای کوئیک 4 در)، سیستم تهویه مطبوع (برای کوئید دستی و برای کوئیک نیمه اتوماتیک) و استارت خودرو (در کوئید با سوئیچ، در کوئیک بدون کلید) از جمله امکاناتی هستند که در هر دو خودرو با تفاوت هایی وجود دارند.

قوای محرکه

در دید کلی، کوئیک از نظر میزان آپشن در جایگاه بالاتری از کوئید قرار می گیرد. بنابراین تنها نکته ای که می تواند این دو خودرو را در یک بازه قیمتی نگه دارد، توانایی های فنی خواهدبود.
کوئیک با بهره گیری از پیشرانه 1.5 لیتری 4 سیلندر خطی تنفس طبعی که می تواند 78 اسب بخار قدرت و 128 نیوتن متر گشتاور تولید کند، در عمل از پیشرانه 0.8 لیتری 3 سیلندر تنفس طبیعی کوئید با قدرت 54 اسب بخار و گشتاور 72 نیوتن متر قوی تر است ولی باید نظر داشت که کوئید حدود 300 کیلوگرم از کوئیک سبک تر است و این مسئله می تواند تفاوت حجم و قدرت پیشرانه را جبران کند.
 
رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک» 
 
رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک» 
 
البته کوئید می تواند به یک پیشرانه 3 سیلندر یک لیتری تنفس طبیعی هم مجهز شود که در آن صورت قدرت آن 68 اسب و گشتاور آن 91 نیوتن متر خواهدشد. البته هنوز مشخص نیست که کوئید قرار است با کدام پیشرانه به بازار ایران عرضه شود ولی با توجه به ذائقه ایرانیان در تمایل به پیشرانه های حجیم تر و همچنین وجود کوئیک با پیشرانه 1.5 لیتری به عنوان رقیب، می تواند باعث شود تا کوئید با پیشرانه قوی تر به بازار ایران بیاید.

کوئیک با 2 نوع گیربکس دستی 5 سرعته و اتوماتیک CVT تولید می شود و کوئید هم به صورت پیش فرض به یک گیربکس دستی 5 سرعته مجهز شده است ولی می توان یک گیربکس اتوماتیک AMT را هم روی آن سفارش داد. البته هنوز در این مورد هم نمی توان نظر قطعی داد زیرا ترکیب قطعی کوئید هنوز به صورت رسمی اعلام نشده است.

سیستم تعلیق در هر دو خودرو در محور جلو مک فرسون و محور عقب Torsion Beam است ولی با توجه به اینه فاق لاستیک کوئید 80 میلی متر و فاق کوئیک 65 میلی متر است، لذا پیش بینی می شود سواری کوئید تا حدودی از کوئیک نرم تر باشد.

در بازار

با توجه به اینکه تمایل خریداران در چند سال گذشته به خرید خودروهای شاسی بلند و مینی کراس چند برابر شده است، پیش بینی می شود که این خودروها در کلاس خود بسیار مورد استقبال قرار بگیرند.

زیبایی کلاس کراس اوورهای کامپکت این است که چون ترکیبی عادلانه از دو کلاس کراس اوور و هاچ بک هستند، می تواند مخاطبان هر دو سگمنت را به خود جذب کنند. به عنوان مثال در مورد کوئید، ظاهر بیرونی و طراحی داشبورد اسپرت آن احساس سوار شدن بر یک خودرو هاچ بک را منتقل می کند اما از طرف دیگر ارتفاع 18 سانتی متری کف آن تا زمین که حتی از اسپورتیج هم بلندتر است، باعث می شود تا این ظاهر هاچ بک توانایی های یک خودرو کراس اوور را پیدا کند.
 
رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک» 
 
رنو «کوئید» بهتر است یا سایپا «کوئیک» 

در کل می توان گفت که بازار ایران با توجه به وسع خرید بازه گسترده ای از مشتریان، جای این کلاس از خودرو را کم دارد، هر چند که در سال های گذشته خودروهایی مانند Lifan X50، MVM X22 در کلاس خودروهای کراس اوور ساب کامپکت به بازار عرضه شده اند ولی با توجه به قیمت حدود 30 تا 40 میلیون تومان که احتمالا برای خودروهای کوئیک و کوئید در نظر گرفته می شود، انتظار می رود که مشتریان قدرت کمتر پیشرانه را به پرداخت بیش از 20 میلیون تومان بیشتر ترجیح دهند.